-
خلاف جریان رود
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1391 22:53
مانند دو ماهی بر خلاف جریان آب شنا می کنیم و سرسختانه یقین داریم به درست بودن راه قدرت و جرات می خواهد این رفتن در بستر رودخانه چرا که جریان آب همسو نیست سنگریزه های کف رود سد راهمان می شوند رگبار شروع به باریدن می کند و خروش تند آب ما را از رفتن باز می دارد خسته ایم ... ولی هنوز انگیزه داریم هنوز رویا می بافیم و هنوز...
-
جهان کوچک ما
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1391 09:02
باز هم می خواهم از تو بگویم از تو و دستهای تو از تو و عشق بی نهایت تو از تو و پاک ترین احساس تو باز هم افکارم به تو گره می خورد و سپیدی صفحه را عاشق می کند هر روز خاطره ای برایم می سازی شیرین تر از خوراکی های خوشمزه و گرم تر از نوشیدنی های شیرین و لذت بخش تر از لحظات عرفانی... باز هم با تو بودن مرا به شوق آورد تا...
-
مرا ببخش
سهشنبه 3 مردادماه سال 1391 23:55
مرا ببخش مرا ببخش که تو را زیاد از حد دوست دارم مرا ببخش که هر لحظه و هر ثانیه به یاد توام مرا ببخش که تو را برای همیشه در کنارم می خواهم مرا ببخش که جسارت گفتن کلمات رو ندارم و با نگاه مبهم و بی معنایم فکر خسته ی تو را می آزارم و حرف دلم را نگفته گذاشتم و زمانی لب گشودم که دیر شده بود و اشکهایم گرفتارت کرد مرا ببخش...
-
31 سحرآمیز
سهشنبه 27 تیرماه سال 1391 12:17
باز هم جایزه .... برای من... دستانم را گرفتی و مرا بردی به دنیای نور و شادی رنگ و زیبایی هیجان و اشتیاق وای... چه دنیای جذابی با دستان محکم و مردانه ات مرا به اوج آرزوهایم رساندی و من شاد شاد شاد سرخوش و بی قرار جایزه ام را از نگاه مهربانت می گیرم و از لبخند گرم و همیشگی ات قلب کودکانهی من همانند بادبادکی رنگی در...
-
نامه ای برای تو...
شنبه 24 تیرماه سال 1391 10:04
سلام سلام ای هم نفس لحظه های من سلام ای خاطره ی روزهای شاد من سلام ای رویای دیرینه ی من سلام... چندیست می خواهم با تو سخن بگویم ولی کلمات یاریم نمی کنند چندیست می خواهم با تو درد دل کنم ولی لبهایم باز نمی شوند و سکوت گریبانم را می گیرد چندیست می خواهم رازی به تو بگویم کاش از نگاهم می فهمیدی کاش راز دلم را از نگاهم می...
-
رکورد...
شنبه 17 تیرماه سال 1391 09:05
دوباره بازی روزگار دوباره عشق بازی دوباره من دوباره تو دوباره ما... دوباره ما کنار هم در آغوش هم سرشار از خواستن هم دوباره لحظه های عاشقی دوباره شعر خواندیم و مست شدیم دوباره مرزها شکسته شد دوباره ما به هم رسیدیم کنار هم ماندیم و به خواب رفتیم دوباره قلبهایمان به هم گره خورد دوباره دستانمان یکدیگر را لمس کرد شاد شدیم...
-
فقط... باش...
شنبه 10 تیرماه سال 1391 21:04
با تو هستم با تو ای معجزه ی حقیقی زندگی من با تو هستم ای مرد دلم نوازش دستهایت را می خواهد تا ترس از دست دادنت را به فراموشی بسپارم دلم لبخند شیرینت را می خواهد تا قلبم را زنده کند تا بالهایم را شادمانه بگشایم و کودکانه روی ابرها لی لی کنم دلم شانه های پر طاقت تو را می خواهد تا قصه هایم را در لحظه های دلتنگی برایت...
-
زیاده خواه نیستم
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1391 11:08
زیاده خواه نیستم جاده ی شمال.. یک کلبه ی جنگلی.. یک میز کوچک چوبی با دو تا صندلی.. کمی هیزم.. کمی آتش.. مه جنگلی.. کمی تاریکی محض.. کمی مستی.. کمی مهتاب.. و بوی یـار.. و بوی یـار.. و بوی یـار ... کمی بوسه.. با سبد هایی از آغوش که مرا به خویش می خوانند. و خماری عشق.. تـو باشی، مـن باشم و ... و دیگر هــیچ...
-
همه ی هستی من، روزت مبارک
دوشنبه 15 خردادماه سال 1391 23:27
ای شاهزاده ی قصه های من ای مهربان ترین مرد رویاهای من و ای مقدس ترین عشق زندگی من در این روز قشنگ و به یاد ماندنی ناممکن است بتوانم احساسم را با واژه ها بیان کنم اما... یک شاخه گل یک سبد مهر و یک زرورق لبخند هدیه من به تو از همین راه دور از پشت این فاصله ها تقدیم به تنها مرد زندگی ام مردانگی ات را می ستایم به وجودت...
-
روزهای دور از تو...
شنبه 13 خردادماه سال 1391 09:25
دستانم بوی تو را می دهند وقتی از تو دور می شوم نفس هایم عطر نفسهای تو را می گیرند وقتی فقط خیالت را در آغوش می کشم و چشمانم جز حضور دوست داشتنی تو چیزی نمی بینند وقتی فرسنگها از تو فاصله دارم ... مرا عاشق کردی آری اینگونه مرا شیفته بودنت کردی که دیگر جدایی از تو سخت برایم غیرقابل باور است من به تو پیوستم بی هیچ...
-
راز خوشبختی
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1391 23:22
من خوشبختم من عاشقم و خوشبختم من تو را دارم و خوشبختم خوشبختی مهربانی توست و عشق بی انتهایت عشقی که خالصانه نثار من می کنی بی بهانه و تردید خوشبختی دنیای ساختنی ماست دنیایی که در آن ما دو عاشق همیشه با هم هستیم دنیایی که اطرافیان با حسرت به ما می نگرند دنیایی که با دستهای کوچک من و دل آسمانی تو ساخته شده خوشبختی نگاه...
-
رنگین کمان زندگی من
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1391 18:47
این روز ها خیلی به تو فکر می کنم به روزها و لحظه های با تو بودن به لحظه هایی سراسر خاطره سراسر شور و عشق روزهایی که قبل از آمدن تو این همه رنگی نبود این همه پر شور نبود یادت هست گفتی من رنگین کمان زندگی تو هستم حالا می خواهم بگویم تو هستی تویی که رنگین کمان زندگی منی ... شنبه هایم را قرمز می کنی به شوق دیدار دوباره و...
-
چقدر پنج شنبه ها بی تو دلگیر است
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1391 13:04
چقدر دلم هوایت را کرده چقدر با تو بودن را می خواهم چقدر پنج شنبه ها بی تو دلگیر است چقدر بی انگیزه و سوت و کور چقدر... هر لحظه تو را می خواهم حضورت را وجودت را بودنت را حتی نه کمتر از آن به صدایت هم قانعم دلم فقط تو را می خواهد حتی برای اندکی چقدر جای خالی ات خودنمایی می کند دلم بهانه می گیرد بچگی می کند هوا چه دلتنگ...
-
به تو نزدیک تر...
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 09:04
در تلاطم این لحظه های طوفانی در لابه لای این بودن های دردآلود در بی قراری این سر در گمی های سرد بیا اندکی کنار هم بیاساییم در هوای با هم بودن در هوای با هم نفس کشیدن در هوای یکدیگر را خواستن در شکستن حصار فاصله ها در گریختن از نگاه های سنگین در لحظه های تردید و اضطراب بیا قانون های بی رحم را نقض کنیم مهم نیست به کجا...
-
بر شانه های تو...
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 17:01
بر شانه های تو بر شانه های محکم و مردانه ی تو بر شانه های پر مهر و امن تو بر شانه های گرم و خواستنی تو باید تکیه کرد باید بوسید و بویید باید عطر نفس هایت را تا بیکران شنید بر شانه های تو آن پناهگاه امن و آسوده اگر می شد سر بگذارم و از یاد ببرم هر چه دل کوچکم را می آزارد آن وقت تمام دنیا مال من می شد تمام دنیا جمع می...
-
روز شکفتن تو...
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 09:07
باران احساسم را بر پنجره ی چشمانت پذیرا باش تپش های قلبم را با آهنگی دلنواز گوش سپار درخشش ستارگان آسمانم را با پرتوهای خورشید نگاهت پیوند بزن عشق همیشگی مرا در امتداد زمان از یاد مبر این است تنها هدیه من برای روز شکفتن تو در این روز هزاران بار می بوسمت و تقدیم وجود ارزشمندت می کنم این ثانیه های زنده بودنم را دوستت...
-
من دیوانه نیستم...
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1391 00:11
من دیوانه نیستم تنها اندکی دلتنگ توام اندک که نه کمی بیشتر از آن دیگر بیقرار توام من تنها نیستم فقط از تو دورم از عشق جاودانم فقط چشم انتظار لحظه ای هستم که آغوشت را با یک دنیا احساس به رویم باز ببینم من غمگین نیستم تنها اندکی حرف دارم برای گفتن و تو را می خواهم برای درد دل کردن گلایه کردن و شکایت از دوری ات من غریبه...
-
رنگین کمان زندگی من
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1391 11:55
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA روزهایم می آیند و می روند ساعت هایم سپری می شوند ثانیه هایم تمام می شوند لحظه هایم می گذرند و دیگر باز نمی گردند اما اما تو را دارم تویی که در تک تک لحظه هایم حضور داری تویی که به روزهایم رنگ می زنی تویی که رنگین کمان زندگی منی ... شنبه هایم را قرمز می کنی عشق را در زرورقی...
-
بهترین هدیه تولدم...
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 21:05
امروز بهترین هدیه من تو بودی دیدن تو بعد از این همه دوری میدونی که چقدر دلم برات تنگ شده بود... بهترین هدیه من بوسه ی نرم و لطیف تو بود روی گونه های سرد من میدونی چقدر بوسه هات آرومم میکنه... بهترین هدیه من لبخند شیرین تو بود با اینکه کامت تلخ بود میدونی لبخندت همه ی زندگی منه... بهترین هدیه من داشتن قلب مهربونته با...
-
تولدت مبارک!!
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 11:13
عشق من چه خوب شد که به دنیا اومدی و چه خوبتر شد که همه دنیای من شدی بهترین آهنگ زندگی من تپش قلب توست و قشنگ ترین روزم روز شکفتنت. امروز سالروز توست و من نمی دانم چه هدیه ای برایت بخرم آنچه خریدنی است، بی شک لایق تو نیست عزیزم هدیه من برات یه دنیا عشقه یاد قلبت باشد , یک نفر هست که اینجا بین آدمهایی , که همه سرد و...
-
عیدت مبارک عزیزم
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 21:36
بهار فصل تولد تو فصل تولد من فصل عشق ما باز از راه رسید لحظه ی تحویل سال همان لحظه که به یاد منی همان لحظه که به یاد توام کنار تو بودن را می خواهم و آرزوی بهترین ها را برایت دارم یکسال دیگر هم گذشت یکسال دیگر از عمر دوستی ما گذشت یکسال دیگر به تو نزدیک شدم کسی چه می داند که یکسال خاطره به تقویم زندگی ما اضافه شد زندگی...
-
تکرار 731، تکرار نهایت عشق
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 09:41
عشق بازی ما باز تکرار شد آغوش، آرمیدن، شادی بی وصف تکرار تکرار تکرار کلبه ی کوچک عشق ما سرشار از عشق بود و احساس تو می گفتی: آنچه در اینجا جریان دارد عشق است و من جمله ات را کامل می کنم آری عشق است، عشق تو مهربانی بی انتهای تو بوسه های شیرین تو و نوازش دستهای قدرتمند تو... تجربه ی دوباره ی عشق بازی با تو یعنی کم کردن...
-
لحظه دیدار نزدیک است
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1390 19:33
لحظه دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام، مستم باز می لرزد، دلم، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ های، نپریشی صفای زلفکم را، دست و آبرویم را نریزی، دل ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است
-
چهارشنبه سوری
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1390 23:27
چهارشنبه سوری به راه انداخته ایم سرخی تو از من ... زردی من از تو... اما با داشتن همراهی مثل تو چهارشنبه سوری هم لذت بخش می شود و هیجان انگیز و خاطره ای می شود در گوشه ی قلبم و آهسته می خوانم... لبخند تو از من قهقهه های من از تو مهربانی چشمان تو از من برق نگاه من از تو دستهای گرم تو از من شیطنت کودکانه ی من از تو...
-
پرانتز باز ( ...
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1390 00:15
دوستت دارم ولی پرانتز باز ( ... ... ادامه نمی دهم کلمات مرا محدود می کنند نمی گذارند شروع کنم داستانی را که نهایت بزرگی عشق را نشان می دهد من با واژه ها قهرم و آشتی نخواهم کرد مادامی که مرا می آزارند و یا می گریانند من با جمله ها درگیر می شوم وقتی نفسم میان زنجیرهایشان گیر می کند من با عبارات دشمنی می کنم وقتی حرف دل...
-
دوستت دارم . . .
یکشنبه 21 اسفندماه سال 1390 22:54
ساده نوشتن را چون ساده زیستن دوست دارم ، پس ساده می نویسم دوستت دارم
-
گردبادهای زمستانی
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1390 00:20
معجزه می کند این دستان سرد تو، وقتی که تن مرا اینگونه آتش می زند سرمایی که درونت نفوذ کرده را به دستان من بسپار شاید بتوانم اندکی از آتش درونم را با تو قسمت کنم دستانت را در جیبت نگذار محبتم را نادیده نگیر پیام های عاشقانه ام را رد نکن شاید اینگونه خودم اندکی آرام گیرم دلم آرامش می خواهد ایکاش زودتر خوب شوی من به...
-
خانه ی عشق...
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1390 23:22
خانه ای خواهم ساخت در رویاهایم خانه ای کوچک و گرم با دنیایی شادی درون آن خانه ای می سازم در خیالم رنگارنگ و دوست داشتنی همراه با عشقی بی پایان خانه ای ساخته ام در دنیای شعرم که در آن به تماشای آرزوهایم نشسته ام تو در کنار منی پر مهر و خواستنی تمام وجودت تمام بودنت تمام عشقت فقط و فقط برای این دستان کوچک من است خانه ی...
-
حس لطیف با تو بودن
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1390 22:59
آن زمان که کنار من با غرور راه میروی دستانم را محکم میگیری میفشاری گاه گاهی با انگشت شصتمان دستان هم را نوازش میکنیم هر از چند گاهی نوع گرفتن دستانمان را تغییر میدهیم بهانه ای است برای بازی با هم گاهی جای هم را عوض میکنیم تا دست دیگرمان احساس غریبی نکند با هم میدویم با هم راه می رویم به اطرافمان که نگاه می کنیم همه ما...
-
من بعلاوه ی تو...
شنبه 6 اسفندماه سال 1390 21:26
عشق شاید در دستان سخاوتمند تو باشد آن زمان که نوازشت را نثار بال های شکسته ی من می کنی تا دوباره پریدن را یاد بگیرم و یا شاید کلام دلنشین تو باشد وقتی از عشق لبریزم می کنی و مسیحاوار روحم را دوباره زنده می کنی عشق شاید بوسه های لطیف تو باشد بر گونه های سرخ من و یا دستان کوچک من باشد برای اشتیاق نزدیک شدن به تو عشق...