-
دنیای احساسم از شعر خالی می شود...
دوشنبه 20 آبانماه سال 1392 12:07
موج موج موج بر ساحل دلم ایستاده ام و به موجهای خروشان می نگرم چه طوفانیست دریای این دل و چه خروشان است موجهای سهمگینش بلند بلند بلند بر بلندای قله احساسم ایستاده ام چه دورم از زمین محکم و گرم و چه عمیق و دست نیافتنی است احساس امنیت کوهپایه زرد زرد زرد در جنگل یادها قدم میزنم خش خش برگهای زرد و خرد شدن برگ های خشک چه...
-
روزهای پرمهر..
دوشنبه 29 مهرماه سال 1392 08:57
روزهای پاییزی از راه رسیدند روزهای برگ ریزان روزهای ابری روزهای سرد ولی با تو پاییز هم رنگ بهار است هر صبح..با نشاط.. هر صبح..با عشق.. هر صبح.. با یه دنیا آرزو.. به روی تو سلام می گویم و تو با صدای دل پاسخ می گویی چه روزهای خوشرنگی دارم و پررنگ از وجود یکتای تو دلم باران پاییزی میخواهد تا قدم بزنیم و برایم ترانه...
-
تازه ترین نوشته..
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1392 14:49
به ساعتم نگاه می کنم و می شمارم چند ساعت دیگر مانده تا دیدن دوباره تو به سفر رفتی.. بی من دلتنگ شده ام.. بی تو لحظه هایم هوای تو را کرده اند باید بنویسم.. قلمم را پر می کنم از ابر و برایت باران می نویسم می خواهم به سوی تو بیایم کجا می توانم پیدایت کنم؟ کجا می توانم تو را ببینم؟ کجا می توانم تو را بشنوم؟ به خاطراتم بر...
-
صدای پای زندگی
شنبه 16 شهریورماه سال 1392 12:58
من با تو روشنم تنـها به مـن بتاب دست منـو بگیر با تو برم به خواب صدای پای زندگی را می شنوی؟ آرام آرام به سمت ما می آید به سمت لحظات باهم بودنمان به سمت آرامش بی نظیرمان آرامش محض یعنی همین یعنی یه عالمه روز قشنگ یکی باشه که لحظه هاتو فقط با اون بخوای یعنی هر پایانی رو با اون آغاز کنی و بر بلندای دنیا بایستی یعنی هر...
-
جادوی اساطیری عشق
شنبه 26 مردادماه سال 1392 10:16
نامه ای برای عاشق جادوگر من... سلام بازهم سلام به تو سلام می گویم که می دانم شبیه هیچ کس نیستی و با آدمهای زمینی فرق داری سلام و باز هم سلام این سلام دوباره را مدیون توام... مدیون اعجاز عشق تو مدیون مردانگی بی مانند تو مدیون دل شیدا و روح بلند تو مدیون دستان پرسخاوت و مهربان تو بازهم قلبهایمان زخمی شد با تمام خستگی ها...
-
ماه با ما می آید!!!
سهشنبه 1 مردادماه سال 1392 09:39
ستاره ای در آسمان من می درخشد ماه باز بیدار می شود و آسمان لبخند میزند وقتی با تو قدم میزنم تابستان رنگ بهار می شود وقتی به تو فکر می کنم واژه ها از نوک انگشتانم قطره قطره می چکند و سپیدی صفحه را عاشق می کنند وقتی به من دل می بندی چشمانم عشق را زمزمه می کنند تو می شنوی ترانه ام را و آغوش به رویم می گشایی وقتی دستانم...
-
عجایب کودکانه عشق...
شنبه 22 تیرماه سال 1392 14:57
دل من یه خونه ساده اس فقط هم به اندازه یکی جا داره! یکی که از تفسیر بچگانه عشق فرار نمیکنه از خنده های شیطنت آمیز و بازی های کودکانه به سبک عشق نمی ترسه همراه حرفهای درگوشی و خنده های زیرکانه ام میشه داغی بوسه هام لبهاشو نمیسوزونه و شیرینی بازی هام دلشو نمیزنه پا به پای من بدو بدو میکنه لی لی میکنه بالا پایین میپره...
-
هیجان سرعت و عشق....
دوشنبه 17 تیرماه سال 1392 14:21
تمام مدادرنگی هایم را می آورم خالی از هر استعاره و ابهام می نویسم دوستت دارم... آبی آبی...مثل آسمان بالای سرمان زلال زلال... مثل رودخانه روبرویمان سبز سبز ... مثل درختچه های کنارمان و زیبای زیبا... مثل عشق بی نظیرمان سرنوشت من با آرزوهایم رقم خورده و تو برزگترین آرزوی زندگی منی و من سرنوشت توام چه بی اندازه به هم گره...
-
ساز عشق ما کوک است...
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1392 12:01
عشق می نوازد زندگی ترانه می خواند و ما می رقصیم ساز عاشقانه من و تو عجیب خوش صداست... وقتی به تو میرسم غرق در شادی بی پایان می خندم و با خود می اندیشم خوابم یا بیدار.... بازی شروع شد حالا که همیشگی شدی حالا که تا ابد برای منی حالا که تنها مرد عاشق زندگی منی بازی شروع شد.... امروز شادم و فردا شادتر به لبخند زندگی می...
-
خنکای آب، نوازش نسیم...
شنبه 25 خردادماه سال 1392 11:33
دستانم را بگیر مرا ببر تا انتهای با تو بودن ریسمانی به پایم ببند از عشق بی پایانت و در چمنزار خاطره ها با من هم قدم شو نجوای رودخانه را بشنو تو را به آغوش من دعوت می کند دستانم را بگیر مرا ببر به آن وسعت بی انتها روی زیرانداز حصیری بنشانم و قصه هزار و بک شب برایم بگو بیا از رودخانه خروشان بگذریم و آنسوی ساحل سنگی و...
-
آشیانه عاشقانه ما...
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1392 09:15
می گویند رسیدن به آرزوها ممکن نیست یا خیلی خیلی سخت است اما عشق ما رنگ واقعیت زد به همه ی آرزوهای زیبا و رنگارنگ ما ... باهم بودن محض آرامش دریایی کلبه ی عشق طبیعت رویایی بوسه های آتشین آغوش بی انتها عاشقانه های بی تکرار کودکانه های بارانی خنده های زلال و احساسات ابدی... ... عمیق تر از همه ی اقیانوس ها ما عشق واقعی را...
-
سلام...تولدت مبارک!!!
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 11:49
روزی که خداوند وجود آسمانی تو را می آفرید بی انتها مهربانی و عشق سرشت و سبد سبد لبخند در وجودت نهاد تو آفریده ی بی مانند پروردگاری با دنیایی از شور و هیجان که در کنارت بودن و روزگار گذراندن آرزوی هر روز من میشود امروز... روز قشنگ تولد تو من شادمانی میکنم چرا که قلب سخاوتمندت و عشق آسمانی ات نصیب دل بیقرار من شد و آغوش...
-
بهار عاشقانه من و تو ...
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1392 16:44
بازهم بهاری دیگر عیدی دوباره سالی جدید و بازهم ما در کنار هم و دور از هم لحظه تحویل سال باز هم از دستان تو دورم و با حجم بودنت فاصله ها دارم اما بوی تنت و مهربانی آغوشت فضای خاطرم را آکنده میسازد عیدت مبارک بهار زندگی من دوست دارم ورودت را به زندگیم برای چندمین بار تبریک بگویم و بخاطر بودنت و حضور عاشقانه ات شادمانی...
-
ثانیه های بی تو بی رنگ است...
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 09:34
چگونه ثانیه های بی تو را تاب بیاورم؟ چگونه در تنگنای جدایی و خواستن بی اندازه ات از هجوم دلتنگی در امان باشم چگونه فاصله های بی تو را تاب بیاورم؟ "خداحافظی" ها "مواظب خودت باش" ها "یادت نرود" ها "به امید دیدار" ها "دوستت دارم" ها خیلی به تو نزدیکم حقیقتاً در تو ذوب شده...
-
عشق غیر ممنوع...
شنبه 5 اسفندماه سال 1391 09:09
سلام عشق غیرممنوع من سلامی دوباره بر تو بر تو که واژه ای به نام عشق را به من مکتب گریز آموختی و درسی به نام زندگی در لابه لای بازیهای کودکانه به من یاد دادی بر تو سلام... دیر زمانیست که تو را می شناسم دیر زمانیست که بهار را زندگیم آوردی دیر زمانیست که ماهی دریای تو شده ام آن روز که تو را شناختم و با قلب سخاوتمند تو...
-
کلبه سبز رویاهای ما...
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1391 09:04
باز هم در کلبه ی رویاهایمان طلوع عشق را به قلب من هدیه کردی دوباره سرم شانه هایت را آرزو داشت و تا بی انتها مرا به آرزویم رساندی در کلبه ی رویاهایمان پنجره ی عشق به وسعت آبی آسمان و به اندازه تک تک قطرات باران به روی لبخند زیبای دنیا باز است چه خوشبختم من که روز عشق را امسال در یک خانه ی رویایی جشن گرفتیم و مرا به اوج...
-
شمارش معکوس...
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1391 10:43
شمارش معکوس آغاز می شود... به روز رفتنت نزدیک میشویم رفتنی اجباری و طولانی چقدر غمگینانه و شاد چه احساس عجیبی شمارش معکوس آغاز میشود... نمیدانم این روزهای آخر این لحظات پایانی با تو بودن را دلتنگی کنم و اشک بریزم بیتاب رفتنت شوم یا بیخیال و خندان از ثانیه های خاموش آخر لذت برم شمارش معکوس آغاز میشود... ساعت روی دیوار...
-
آدم برفی من و عشقم!!!
سهشنبه 28 آذرماه سال 1391 10:48
سلام آدم برفی! به جمع 2 نفره و کودکانه من و عشق همیشگی ام خوش اومدی آدم برفی قشنگ من! دیروز که من و عشقم داشتیم تو رو می ساختیم خیلی خوشحال بودیم ... یک نفر دیگه هم به جمع ما اضافه شد و از عشق عمیق ما با خبرشد برات لبخند کشیدیم و چشمای درشت که دنیای قشنگ ما رو بهتر ببینی ... برف بازی کردن ما دنبال هم دویدن ما گلوله...
-
بوسه ی برفی
شنبه 18 آذرماه سال 1391 09:41
جای پایمان در برف کنار هم جای پای کوچک من در کنار جای پای مردانه ی تو ... آخ که چقدر این با هم بودن ها کنار هم بودن ها شبیه هم بودن ها را دوست دارم وقتی در بالاترین قله ی کوه پشت برف ها دست من را میگیری لبانم را می بوسی و داغ داغ می شویم وقتی به دنبال هم می دویم و روی برف ها سر می خوریم یخ می کنیم و باز در آغوش هم گرم...
-
عشق ماهیتابه ای!
جمعه 26 آبانماه سال 1391 15:48
هوای تو را می خواهم تو را که برایم زندگی را گرم میسازی و عاشقانه رنگارنگ... چون برگهای پاییزی و بی انتها... همچون قصر عشقمان و شاد و نورانی... چون لبخند پر مهر تو بازهم برایم خاطره ساختی یک روز قشنگ و دوست داشتنی مثل همه ی پنج شنبه های با تو جنس نگاهت رنگ دستانت سرخ و سبز همرنگ جنگل روبه روی مان! و تن من داغ داغ...
-
بیداری خواب آلود!
یکشنبه 7 آبانماه سال 1391 16:28
وقتی که دلتنگی از طاقتم بزرگتر می شود وقتی که صدایم می لرزد و دستانم یخ می کند وقتی که آه می کشم و نگاهم را کنارت جا می گذارم ... ... ... دلم گرفته است باز غمگینم و حلقه های اشک چشمانم را نمناک می کند باز از لحظهها خسته ام و نگاه سرد و ساکتم پاییز را بدرقه می کند و نیلوفرهای احساسم با ذهن درگیرم در جدالی بی پایان...
-
مهربونم...
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 10:21
مهربونم... توی قلبم... خونه کردی... خواننده می خواند و ما همصدا با آهنگ دست در دست هم خیره به چشم های یکدیگر غرق در سرور عشق جاودانی مان ترانه را می خوانیم و پرواز می کنیم تا دوردستهای خیال تا با هم بودن محض و بی انتها و به قلب هایمان می اندیشیم و عشق ابدی مان که چه جایگاه امنی دارد درون سینه ی پرحرارت ما مهربونم......
-
برای تو که می ستایمت
یکشنبه 9 مهرماه سال 1391 01:17
من به خودم افتخار می کنم که همه ی زندگی توام که تکه ی گمشده ی توام که عشق اول و آخر توام من به خودم افتخار می کنم که این همه عاشق توام که زندگی را با تو می خواهم که این همه دلتنگت می شوم بهانه می گیرم به سراغت می آیم و آغوشت را برایم باز می گشایی من به خودم افتخار می کنم که بتی چون تو را دارم و عاشقانه روز و شب می...
-
کودکانه های من و تو
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1391 09:45
بیا با هم بدویم بازی کنیم قهقهه بزنیم بچگی کنیم شاد شویم شیطنت کنیم و عاشق این دنیای کودکانه شویم با من به دوردست های خیال بیا با من ترانه های شاد بخوان دست در دست من بازیگوشی کن به واژه هایم جان بده نیمه گمشده من باش تخیل ات را به من بسپار بیا با هم پرواز کنیم به آسمان برویم خورشید را بزرگتر ببینیم به سادگی می شود...
-
لحظه ها را می شمارم...
پنجشنبه 16 شهریورماه سال 1391 23:46
عقربه ها می دوند ثانیه ها می گذرند و دوباره به ساعت با تو بودن نزدیک می شوم بگذرید ای لحظه های تنهایی مرا به او برسانید به او که وجودش سراسر خواستن است و حضورش اوج هیجان به او که آغوشش آرامش محض است و بوسه هایش آتشین و داغ به او که بازوانش سرزمین من است و صدای قلبش شادترین موسیقی به او که لبخندش زندگی می بخشد و نگاهش...
-
حرفهایی از سر دلتنگی
شنبه 11 شهریورماه سال 1391 12:18
دلتنگی می کنم ولی بهانه نمی گیرم بیادت می افتم ولی اشک نمی ریزم تو را می خواهم ولی سراغت را نمی گیرم خواب تو را می بینم ولی تعبیر آمدنت نمی کنم بی قرار می شوم ولی گله نمی کنم دلم می گیرد ولی حتی صدایت نمی کنم قول داده ام... به تو قول داده ام دیگر بچگی نکنم بزرگ شوم صبوری کنم با خاطراتت شاد شوم ولی به من بگو کی به...
-
همسفر عشق...
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 16:10
چمدانهایم را بسته ام آماده ی آماده ام برای همسفر تو بودن برای پا به پای تو آمدن برای همیشه کنار تو ماندن من و تو تنها در جاده ها می رویم چه لحظه های شیرینی!!! باورم نمی شود در کنار لبخند زیبای تو با آرامشی محض و یک دنیا دلخوشی به سفر می رویم تو مرد جاده ها می شوی و من هم قدم اشتیاق تو تو یک دنیا مهربان می شوی و من یک...
-
شوق دیدار تو...
دوشنبه 30 مردادماه سال 1391 23:46
باز هم دست روزگار ما را از هم جدا کرد باز هم چندین روز نبودنت را ندیدنت را و نشنیدنت را تاب آوردم به امید فردا که تو را خواهم دید و لبریز می شوم از عشق عشق پاک تو عشق همیشگی تو عشق بی نهایت تو روی ماسه های شنی نوشتم همه ی هستی من از عشق تو سرشارم موج دریا وقتی به اسم تو رسید آرزوی دیرینه ام را پاک نکرد بوسه ای زد و به...
-
ساده ترین عشق بازی
سهشنبه 24 مردادماه سال 1391 13:14
تا حالا عاشق شدی؟ تا حالا معشوق بودی؟ تا حالا کسی رو داشتی که دلگرم باشی از بودنش امیدوار باشی به موندنش و خوشحال باشی از داشتنش تا حالا کسی رو داشتی که در کنارش احساس امنیت کنی و بدونی یکی هست که دنیا رو فدای یه تار موی تو میکنه تا حالا کسی رو داشتی که واسه یک لحظه دیدنش حتی زیرچشمی کلی تلاش کنی و نزدیک باشه آبروت...
-
جریان رود به کدام سمت است؟
شنبه 21 مردادماه سال 1391 09:53
به راستی جریان رود به کدام سمت است؟ آیا به درستی کاری که انجام می دهی باور داری؟ آیا به عشقت ایمان داری؟ مگر نه اینکه یکی هم راستا با تو شنا می کند یکی که از همه دنیا بیشتر به او اعتماد داری گر چه همه دیگران برخلاف شما شنا می کنند مگر عشقش را به تو ثابت نکرده است مگر همیشه پای تو نمانده است مگر همیشه برخلاف همه قوانین...