-
دلتنگی امانم بریده . . .
شنبه 21 اسفندماه سال 1389 00:02
بریده بس که دلتنگی امانم شبیه سایه های بی نشانم نگاهم باز بارانی ست امشب دعا کن قدر باران را بدانم عصای خاطره را به دست می گیرم وبا پرستویی مهاجر سفر می کنم،در این اندیشه ام که دلتنگیم را به پرستو بسپارم تا به دیار دیگری ببرد ؟؟ نه فقط با پرستو به پرواز در می آیم وعصای خاطره بر بال وپر خیالم سنگینی می کند،پرستو نگاهم...
-
همیشه پیشم بمون
جمعه 20 اسفندماه سال 1389 00:17
من دوستت دارم , اینو بفهم. تو تمام منی و تو همه چیه منی.می خوام هر روز دیوونه تر شم . من با تو زنده میشم. ایست همیشه پیشم بمون
-
سرشار از حضورت
پنجشنبه 19 اسفندماه سال 1389 14:51
خنده هایم را با تو تقسیم میکنم با تو که در کنارت غرق آرامشم و به گرمای وجودت دلخوشم و به احساس سرشارت می بالم دلبستگی به تو عادت نیست نیاز هم نیست یک سهم مسلم و بی تکرار برای این دل خسته و بی آلایش من است این روزها حال دیگری دارم به فکر توام ای ممنوع ترین سیب بهشتی من چرا این حوای دلتنگ اجازه ی چیدن عشق تو را ندارد؟ و...
-
خوش آمدی عشق من . . .
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 23:49
خوش آمدی به خانه قلبم ، خانه ای که پر از عشق و محبت است. خوش آمدی به خانه قلبم ، خانه ای که سردر آن شعری از صداقت است. وارد آنجا که شدی ، یکرنگ به رنگ آبی عشق است ، آواز عاشقانه ای که در خانه قلبم برپا شده را گوش کن، که آهنگساز آن سرنوشت است. پنجره های این خانه را باز کن که بیرون از آن دریای عشق است ، عکست را بر روی...
-
دوباره ......
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 21:24
در این فصل سرد در این روزهای بارانی و این لحظات سخت دوری دلها از یکدیگر به سکوت واژه ها می اندیشم به آغاز می اندیشم و به پایان آری چه تجربه ی سختی است دل کندن از گرمای دستان تو و چقدر خوب به یاد دارم دوستت دارم گفتن های بی دلیلت را... هنوز در دستانم حرارتی به جا مانده که زنده میکند کلمه سخت خداحافظی را و من می گریم می...
-
دوست داشتن از عشق برتر است
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 05:35
دوست داشتن از عشق برتر است عشق جوشش کور است و پیوندی است از سر نابینایی. دوست داشتن پیوندی است خود آگاه و از روی بصیرت روشن وزلال. عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هر چه از غریزه سرزند بی ارزش است. دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا سر حد رفعت روح بالا می رود. عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و...
-
من به این عشق نیاز دارم . . .
پنجشنبه 12 اسفندماه سال 1389 12:49
من به این عشق نیاز دارم و به این امید زنده ام. اگر نفس میکشم به امید بودن تو است که هنوز هم جان دارم . چه زیباست این زندگی آنگاه که تنها نیازم تو باشی و تنها آرزویم با تو بودن باشد. این وجود من به گرمای وجود تو نیاز دارد پس بیا با حضورت به من و این قلب بی طاقت آرامش بده. من به این احساس می نازم ، به تو خواهم رسید ،...
-
آره تو راست میگی....
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 00:27
حالا که فکر میکنم میبینم تو راست میگی من دوستت ندارم من اگر دوستت داشتم اذیتت نمیکردم ... من اگر دوستت داشتم آزارت نمیدادم ... من اگر دوستت داشتم دلت رو نمی شکستم ... من اگر دوستت داشتم باهات اینجوری رفتار نمیکردم ... من اگر دوستت داشتم توی ذوقت نمیزدم .... آره من دوستت نداشتم . . . ولی وقتی فکر میکنم می بینم اگه...
-
وقتی تو می آیی ...
شنبه 30 بهمنماه سال 1389 09:31
وقتی تو می آیی مانند یک سلام ... مانند یک بهار .... مانند یک عبور .... از راه می رسی و مرا تازه می کنی با یک سبد لبخند با دستانی پرسخاوت و چشمانی مشتاق .... همراه تو هزار عشق از راه می رسد همراه تو بهار بر دشت خشک سینه من سبز می شود. وقتی تو می آیی پشت نگاه تو یک آسمان ستاره پر نور می شود. وقتی تو می آیی در کوچه های...
-
جوابت را در عشق جستجو کن
پنجشنبه 28 بهمنماه سال 1389 20:15
ای یار ای یگانه ترین یار جوابت را در عشق جستجو کن در نگاه کسی که اگر دلت با دیدنش می لرزد اگر تپش قلبت زیاد می شود اگر زمستان سرد در نظرت بهار است اگر نمی توانی هرانچه در ذهنت داری بیان کنی اگر دستان سردش را در گرمی دستانت می فشاری اگر دلتنگ حضورش می شوی اگر با دیدنش بی اختیار لبخند می زنی و نگاهی طولانی و مستقیم و...
-
و اما ...
پنجشنبه 28 بهمنماه سال 1389 15:40
یک چیزی ذهن من رو به خودش مشغول کرده اگر کسی جوابشو میدونه به من هم بگه وقتی توی چشمانش نگاه می کنم نا خودآگاه به او می گویم دوستت دارم وقتی این جمله را می گویم ناگاه از خودم می پرسم آیا واقعا دوستش دارم ؟؟ اگر نداشته باشم و به او بگویم ظلم بزرگی در حق او کردم . چگونه بفهمم دوستش دارم و به خاطر چه دوستش دارم. نمی دانم...
-
لبخند تو
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 22:16
لبخند بزن مهربانم لبخند بزن تو در مقابل دوربین چشمانم هستی همیشه و همیشه حتی زمانی که تنهایی لبخند بزن می خواهم بهترین خاطره را از چهره ی دوست داشتنیت در یاد داشته باشم می خواهم وقتی که می روی عکسی از مهربانی هایت بردارم در چشمانم و در ذهنم تو را مرور کنم بارها و بارها ... می بینمت ای بهترین یار به هر کجا نگاه می کنم...
-
شب خاطره
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 09:50
شب خاطره به کجا برده ای مرا در این شب عشق در این شب عطر شکلات و کادو و عروسک و شمع در این شب پر از خاطره، در این لحظه ی پر از احساس به کجا برده ای این دل طوفانی ام را..... مهربانم، بوسه هایت از جنس باران شبنمی شد بر سرخی گونه هایم و داغی بوسه ات را به پیشانی ام به یادگار نگه میدارم و نوازش دستانت را به موهایم آه این...
-
پیشکش
شنبه 23 بهمنماه سال 1389 23:53
هنوز لبهای خود را مزه مزه میکنم، به آن شیرینی که تو میگفتی نیست
-
اولین بوسه
شنبه 23 بهمنماه سال 1389 23:41
امروز بعد از یک سال دوستی با عشق ممنوعم بالاخره طعم اولین بوسه او بر روی گونه هایم را چشیدم و به راستی چه شیرین بود این اولین بوسه... من در این مدت بارها عشقم را غرق بوسه کردم چون او را لایق این همه محبت می دانستم و امروز برای اولین بار بود که جواب بوسه هایم را با بوسه گرفتم . امروز بود که من لایق دریافت این بوسه شدم...
-
لحظه ای عشق
جمعه 22 بهمنماه سال 1389 17:47
لحظه ای عشق به تو فکر می کنم به دست نوشته های عاشقانه ات و سطرهای نورانی ات که به کوتاهی وزش نسیمی از برابر دیدگانم می گذرند و زمزمه وار بر لبانم جاری می شوند و آرزوی من که ایکاش لحظه ای از این ترانه های شیرین سهم من می شد به تو فکر میکنم به پروانه های شانه ات و صدای خنده ات که فضای شعر را آکنده از محبت می ساخت به تو...
-
شاعر می شوم
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 14:30
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 امروز به اندازه تمام دلتنگی هایم شاعر می شوم شاعر می شوم به اندازه ای که رنگ چشمان تو را در قاب نوشته هایم جای دهم و به آن ها بگویم امروز بی قرار تر از همیشه ام. شاعر می شوم به اندازه ای که لبخند تو را روی نوشته هایم بیابم و ببینم آنها با حضور...
-
انتظار معشوق
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 02:02
تا چه زمان باید در انتظار معشوق نشست؟ تا چه زمان باید در انتظار صدایی از معشوق نشست؟ تا چه زمان باید در انتظار عطری از معشوق نشست؟ تا چه زمان باید به دوردست ها خیره ماند و انتظار کشید؟! ولی من درون این اتاق عشق در انتظار میمانم تا تو بیایی. حتی اگر به پرواز درآیم منتظر میمانم چون میدانم که با یاد تو و انتظار معشوق خود...
-
می خوانمت
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1389 21:13
دلم حضورت را می خواهد ای یار سفر رفته ام دوری از من ..... به سفر رفته ای... بی من... ای انعکاس نورانی نوشته هایم و من ... در هیاهوی این شهر انگار تو را گم کرده ام! مهربانم از من دوری مگر قرار نبود دستهایم را تنها نگذاری و چشمانم را منتظر؟! پس چگونه از خاطراتم فاصله گرفته ای ای نزدیک ترین ستاره ی زمینی ام! اما میدانی؟!...
-
دوستت دارم
سهشنبه 19 بهمنماه سال 1389 14:30
ای عشق ممنوع من! چه زیباست در کنار تو ماندن، در آغوش تو آرامیدن و در دستهای مهربان و گرم تو غرق شدن آنروز که مهمان قلبم شدی ، خوب به یاد دارم ، روزی که شاخه گل سرخ روی صندلی حکایت از بوسه هایی داشت که به گلبرگ هایش زده بودی به یاد گونه ی سرخ من! روزی که پیوسته به دیدارم می آمدی، با بهانه هایی واهی، و حکایت دلتنگی های...