دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

شراب کهنه عشق...


عشق تو مثل شراب میماند

هرچه بگذرد ... هرچه کهنه تر شود

خوش طعم تر و گوارا تر میشود

ناب میشود....


وقتی شراب را جرعه جرعه می نوشی

از خود بی خود میشوی

و غرق در خلسه ای لذت آور

زندگی را لمس میکنی

زیبا و خواستنی...


عشق تو نیز همین گونه است

وقتی آن را نوشیدم

در بند بند وجودم ریشه دوانید

و سالها و سالها

تشنه ی تو شدم تا همیشه

و اینچنین من مست و رسوا

جایی جز آغوشت برایم باقی نماند...


محبت تو را باید نگاه داشت 

سالها نظاره گر رشدش بود

تا دید که چگونه پر و بال میگیرد

و این عاشقانه ی آرام و زیبا

تا ابد ادامه می یابد ...


دلم میخواهد این عشق را نگه دارم

این شراب کهنه را

بگذار جا بیوفتد

هر روز و هر روز

ناب تر و خالص تر

من عشق تو را

برای همیشه میخواهم...

با تو یک دنیا آرامش..



دستان مهربانت را به سوی من بگشا

آغوش گرمت را به سوی من بازکن

من

جز آغوشت

به جای دیگری تعلق ندارم


به نزدیکی من برگرد

   به قدم زدن های دونفره

         و ماندن های طولانی

به لمس حضور گرم و خواستنی

         و نوازش های عاشقانه

به دوستت دارم های آرام

           و بوسه های آتشین

برگرد..زودتر برگرد

      به من بی تو تنها برگرد


این دل پریشان را

       فقط آغوش تو آرام میکند

آخ که اگر میدانستی

هنوز..بعد از اینهمه سال..

بعد از اینهمه با هم بودن و جداشدن

بعد از اینهمه روز و ساعت و دقیقه

در کنار هم...

هنوز برایم جذابی و جدید

        هنوز مهربانی و عاشق

            هنوز تشنه ام و بی قرار


مرا از کنار خودت دور نکن

     مرا از حضورت محروم نکن

               مرا از آغوشت جدا نکن

من..

جز آغوشت..

به جای دیگری تعلق ندارم...