دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

از تو دورم... به تو نزدیک...


باز هم از تو دورم

باز امشب بی تو

اینجا تنهایم

جایت اینجا خالیست

خالیست...


باز هم منتظرم

باز هم بی تابم

سخت بی قرارم

بی قرار...


بی تو اندکی ترانه می خوانم

چند خطی می نویسم

خاطراتم را مرور می کنم

و باز دلتنگت میشوم

دلتنگ...


لحظه هایم رنگ تو را می گیرد

باز هم تو را مرور می کنم

روح بزرگت را

لبخند شیرینت را

دستان سخاوتمندت را

و نگاه گرم و عاشقت را

گرم و عاشق ...


اینجا جایت خالیست

بی تو زندگیم خالیست

بی تو آسمانم از ستاره خالیست

بی تو لحظه هایم از احساس خالیست

بی تو کوچه های خیالم از رویا خالیست

بی تو فضای اتاق از زنگ صدایت خالیست

خالیست...


و شاعر همچنان می سراید

خالی یعنی بی تو

بی تو یعنی خالی

خالی...



رنگین کمان من...



هوای دلم ابری بود

بارانی در زندگیم بارید

و بعد از آن تو آمدی

آسمانم آبی شد

و تو شدی رنگین کمان زندگی من



با مداد رنگی هایت آمدی

و بی رنگی روزگارم را رنگ زدی

...

آبی و زیبا چون آبی دریای دل بیکرانت

   قرمز و پر رنگ چون گلهای سرخ عشق در قلبت

     زرد و درخشنده همچون خورشید تابان آسمان نگاهت

        سبز و با طراوت مثل برگهای تازه ی بهار دستانت

           بنفش و شیرین چون بنفشه های خوشرنگ باغچه ی صدایت

              نارنجی و شاد همچون لبخندهای بی آلایشت

                  نیلی و پر مهر همچون نوازش های عاشقانه ات

                       و سفید و پاک همانند قلب مهربان و یکرنگت


تو با یک قلب عاشق آمدی

و با یک سبد لبخند

و آنگاه بود که ابرهای خاکستری را

به کناری زدی

تا همه ی وجودم را

خالصانه در آغوش بگیری


در تو غرق شدم

محو شدم

و با تو یکی شدم

و اکنون من هم رنگین کمانی هستم

   خوش رنگ

            پر رنگ

               و همرنگ با تو و روزگارت


بگذار بگویم دوستت دارم

بگذار مست غرور باشم

بگذار خالص و بی ادعا

برایت شعر بسرایم

تا کنار قلب مهربان تو بمانم

بگذار ..


ای زیباترین رنگین کمان زندگیم

شاد ترین خاطراتم از توست

همنشین لحظه های رنگی من بمان !!!


روزهای خوش با تو بودن


چه روزهای خوشی است در کنار تو بودن

چه لحظات لذت بخشی است با تو بودن

چه عصرهای زیبایی است همراه تو بودن


با تو قدم می زنم

در کنار تو

    شانه به شانه

         دست در دست

               نگاه در نگاه...


فرشته ای کوچک هستم

    که بالهایم را از دستان مهربان تو گرفته ام

            و صداقتم را از نگاهت

لبخندهایم را از کلام تو گرفته ام

      و شادی ام را از نوازش کردنت


ای نسیم

به نوازش گیسوان من بیا

فریاد من را با خود ببر

آتش عشق را در دلم بر افروز

سلام مرا به مهتاب برسان

مرا امشب بیدار نگه دار

امشب به انتظار نشسته ام

به انتظار عشق


ای نسیم

هیچ می دانی هرگاه که می وزی

عطر نفس هایش را

برایم به ارمغان می آوری؟


ای نسیم

با قلم شرم می نویسم

اما بوسه ی اتشین مرا

از لب های ممنوعم

به شاعر لحظه های عاشقی من

به مرد رویاهایم

برسان...

باز هم چشمانت

عشق من

یادت هست 2 سال پیش را

زمانی که تازه با هم آشنا شده بودیم

یادت هست چه می گفتم از چشمهایت

و چه نوشتم از چشمانت


و اکنون این سوال را از خود می پرسم

چرا بعد از گذشت این همه وقت

باز هم چشمانت....


باز هم چشمانت مرا به خود می خواند

باز هم برایم یک دنیاست

باز هم بی همتاست

و بی انتها


این همان چشمانی است که مرا عاشق کرد

همان چشمانی که به آن دل باختم

همانی که هنوز هم مرا از خود بیخود می کند


زیبای من

هنوز که هنوز است

در کنار تو پر از شور و هیجان می شوم

مثل روز اول

هنوزم مرا به وجد می آوری

حتی بیشتر از قبل

هنوز هم لبخند زیبایت برایم بی همتا است

و صدایت مرا گرم می کند


فرشته کوچک من

فکر کنم این همان معنای عشق است

همان عشقی که کم نمی شود

روز به روز زیاد هم می شود

آری این همان جادوی چشمانت است

همان جادوی دوست داشتنی

و تو هم

زیبا ترین جادوگر...