دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

سالگرد یکی شدنمان مبارک





سال گذشته حوالی همین روزها

از معجزه ی زندگی گفتیم

و اینکه بعضی ها چگونه عشق را

در زیباترین شکل ممکن هدیه می دهند


یکسال گذشت از روزی که به هم بله گفتیم

به با هم بودن تا همیشه

به کنار هم شاد بودن

به هم عشق ورزیدن

و به تعهد داشتن


چه پرتلاطم گذشت یکسال

و البته بیشتر شیرین

مگر می‌شود با تو بود

و روزها و شب‌ها عاشقانه نگاهت نکرد

مگر می شود تو را با تمام وجود نفس نکشید

و لمس مهربانی هایت را تشنه نشد...


من عاشقانه وفادارت خواهم بود

تا سالهای دور

و صادقانه با تو خوش خواهم بود

هر کجای دنیا


برایمان آرزوهایی داشتند

شیرین و لذت بخش

جاودانی عشقمان را خواستند

و شادمانی دلمان را


من نیز برایت آرزو میکنم

که هر جای دنیا را که خواستی

بتوانی  سفر کنی

و کوله بارت پر باشد از اندوخته ی عشق

و میدانم که این آرزو را محقق خواهی ساخت

و امیدوارم که من نیز در کنارت باشم


و من برایت آرزو میکنم

همیشه مثل روز اول شاد و پرهیجان باشی

و همیشه هیجانت تمام زندگی ما را پر از شور و شوق کند


سالگرد یکی شدنمان مبارک

تنهایی دیگر خواستنی نیست


روزگاری تنهایی خودم را دوست داشتم

و آن را با هیچ چیز دیگر عوض نمیکردم

وقتی خواستم با تو باشم برای همیشه از این نگران بودم

که دلم برای خلوت خودم تنگ خواهد شد

هر چند که تو با روی باز هر چه بخواهم به من میدهی حتی خلوتم را


چند وقتی گذشته است از زیر یک سقف بودنمان

و برای تنها چیزی که دلم تنگ نشده است تنها بودنم است.

و برعکس در وقت تنهایی دلم تو را میخواهد

و بی تاب دیدن تو می شوم

خانه بدون تو برایم غیر قابل تحمل میشود

تو نباشی دلم خانه را نمیخواهد..


با تو بودن را دوست دارم

عاشق شب ها کنار تو خوابیدنم

و صبح ها تو را دیدن کنار من...


آری تو را میخوام همیشه و همه جا...