دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

تو شدی تمام من.. و من شدم تمام تو


بار دیگر تو...بار دیگر تو

شاید هر سال این روز خاص را جشن میگیریم

اما امروز تنها یک تاریخ در تقویم زندگی ما نیست

امروز یک قدم بزرگ و شجاعانه در زندگی ماست

قدمی که تو آغازگرش بودی

و به من جرات پریدن دادی


امروز من به ترس هایم غلبه کردم 

و راهی را با تو شروع کردم

که چون تو حضور داشتی

و به اعتماد دست های قدرتمندتو

من نیز قدم هایم را محکم تر برداشتم 

راهی  عاشقانه و خواستنی

قدم هایی استوار و بدون ترس


امروز با تو یکی شدم

و این تازه اول ماجرای ما شد:

عاشقانه ها، دوری ها، بوسه ها، قهرها

به هم رسیدن ها، دلتنگ شدن ها، بی قراری ها

 تلخی ها و شیرینی ها، مرور خاطرات و زیبایی ها 


از یک روزی.. از یک جایی به بعد

تو شدی تمام من.. و من شدم تمام تو

این یعنی

 می توانم کنار تو خوب باشم

                         یا حتی خوب نباشم

می توانم با تو صحبت کنم

                     یا حتی هیچ حرفی نزنم

می توانم کنار تو زیبا باشم

                      یا حتی اصلا زیبا نباشم

می توانم کنار تو آرام بخوابم

                 یا حتی ساعت ها بیدار بمانم

می توانم کنار تو از ته دل بخندم 

                 یا اگر نخواستم اصلا نخندم

می توانم کنار تو خود خودم باشم

                 بی هیچ ترس و شرم و دروغی

حتی می توانم ساعت ها این متن را ادامه دهم

و جمله هایم طولانی و طولانی تر شوند

...

اما

تو خوب میدانی 

که با تو حال دلم چقدر بهتر می شود

و آرزو دارم بتوانم حال دلت را خوب کنم

آرزوی همیشه و هنوز من....