دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

تو "خود خود" منی


تو "هم نفس" منی

چرا که با تو نفس میکشم

هوای این شهر شلوغ را

و هر نفس بیشتر عاشق تو میشوم


تو "هم زبان" منی

چرا که با تو صدا میشوم

و احساسات عاشقانه ام را

یکصدا برات بازگو میکنم


تو "هم دست" منی

چون دستهایمان یکرنگ می شوند

وقتی شروع به کشیدن نقاشی زندگی می کنیم

و رنگ می پاشیم و لبخند می زنیم


تو هم دل منی

چرا که دلهایمان

با حضور یکدیگر خوش است

و بی حضور هم دلتنگ


تو "هم‌سفر" منی

چرا که هر قدم از مسیر سفر را

می توان با تو لمس کرد

و طعم خوش سفر را

با تو چشید و لدت برد


تو هم پیمان منی

چرا که همچون کودکان

در پی بازی‌های شادمانه

زندگی را به سخره میگیریم


تو "هم‌خانه" منی

چرا که در پهنه‌ی آسمان

بر بلندای کوه و یا در دل دشت

من و تو زیر یک سقف خواهیم بود

با هم و در آغوش هم


تو "هم‌کار" منی

چرا که خبرداری

از هر استعداد نهفته و ناشکفته وجودم

و میدانی چگونه انرژی دهی به من

برای کارهای سخت خارج از توان


تو "هم ‌راه" منی

چرا که بی خستگی از تکرار

با من قدم میزنی راه‌های همیشگی را

و فقط لبخند توست که تکراری نمی شود


تو "هم‌تیم" منی

چرا که در این مسابقه ی هر روزه

با دستان تو آنقدر قوی می‌شویم

که شکست می دهیم

هر مانع سخت سر راهمان را


تو "هم‌آغوش" منی

چرا که در همه ی لحظات زندگی

حصار بازوانت را در اطرافم حس می‌کنم

و چه شاد و خوشبختم من

که تکیه‌گاهی همچون تو را دارم


تو "خود خود" منی

همه ی وجود منی

و عشق تکرارنشدنی منی

چرا که سالهاست

بی یک روز وقفه

تو را بی اندازه دوست داشته ام

سالهاست...