دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

31 سحرآمیز



باز هم جایزه ....

        برای من...

دستانم را گرفتی

    و مرا بردی به دنیای نور و شادی

       رنگ و زیبایی

            هیجان و اشتیاق

وای...

      چه دنیای جذابی

با دستان محکم و مردانه ات

          مرا به اوج آرزوهایم رساندی

و من شاد  شاد  شاد

      سرخوش و بی قرار

جایزه ام را از نگاه مهربانت می گیرم

              و از لبخند گرم و همیشگی ات


قلب کودکانه‌ی من

   همانند بادبادکی رنگی

      در آسمان عشق تو

         می رقصد و بازی می کند


بهترین جایزه ی من

   اجازه ی بازیگوشی کردن است

          که از چشمانت می‌گیرم

و همراهی خودت

دوان دوان

     به دنبال شیطنت های  من

و جایزه هایی که برنده می شویم


من جایزه ام را از قلب عاشق تو می گیرم

قلبت را می بوسم

        شاهزاده ی رویاهای من



نامه ای برای تو...


Tahna.jpg


سلام

سلام ای هم نفس لحظه های من

سلام ای خاطره ی روزهای شاد من

سلام ای رویای دیرینه ی من

سلام...


چندیست می خواهم با تو سخن بگویم

    ولی کلمات یاریم نمی کنند

       


چندیست می خواهم با تو درد دل کنم

    ولی لبهایم باز نمی شوند

          و سکوت گریبانم را می گیرد


چندیست می خواهم رازی به تو بگویم

   کاش از نگاهم می فهمیدی

      کاش راز دلم را از نگاهم می فهمیدی


برایت می نویسم رازم را...

می نویسم که دلم گرفتار شده

دلم بی تاب و بی قرار 

بیزار از قراردادهای دنیای بیرون

و دلبسته ی دنیای سرخوش و رنگی


برایت می نویسم اسارت دلم را

دل ساده و عاشقم را

دل کوچک و دیوانه ام را


گرفتار درد پنهان بودن شده ام

لبریز عشق بودن

و در خلوت سرازیر شدن


رازم را فقط به تو می گویم

   ولی نگرانم نباش

          تو آسوده باش


آسوده باش که دلم را خواب کرده ام

آسوده باش که دلم را همچون کودکی بازیگوش

خسته از شیطنت ها و بازی های امروز

و با وعده ی فرداهای شاد

و دوباره اسباب بازی های رنگی

با نوازش دستان خودم

و لالایی های بهاری

که گونه را اندکی تر می کند

خوابانده ام


آسوده باش هم قصه ی من

    هزار و یک شب من هنوز ادامه دارد

       و می توانم دلم را خواب کنم


ای خاطره ی زیبای لحظه های عاشقی

   من و دل هر دو خوبیم

          نامه ام را باور کن...


رکورد...


www.moh3n-0112.orq.ir



دوباره بازی روزگار

دوباره عشق بازی

     دوباره من

         دوباره تو

               دوباره ما...

دوباره ما کنار هم

   در آغوش هم

       سرشار از خواستن هم


دوباره لحظه های عاشقی

   دوباره شعر

          خواندیم و مست شدیم


دوباره مرزها شکسته شد

   دوباره ما به هم رسیدیم

        کنار هم ماندیم و به خواب رفتیم



دوباره قلبهایمان به هم گره خورد

     دوباره دستانمان یکدیگر را لمس کرد

            شاد شدیم و از ته دل خندیدیم


دوباره اوج

  با تو

    کنار تو

با دستان محکم و مردانه تو


و من

   همچون پرنده ای سبکبال

      در آغوش تو بال گشودم

              و به آسمانها رسیدم


کاش هیچگاه پایان نمی گرفت

    لحظه ی آتیشن پرواز

        و حس لطیف خواستنت

و من

   مغرور از داشتن تو

     بی هراس دنیای بیرون

به لحظات شیرینم می اندیشم...


دوباره یک آغاز

   دوباره یک خاطره

        دوباره یک رکورد


فقط... باش...


با تو هستم

با تو

ای معجزه ی حقیقی زندگی من

با تو هستم ای مرد

دلم نوازش دستهایت را می خواهد

تا ترس از دست دادنت را

به فراموشی بسپارم


دلم لبخند شیرینت را می خواهد

تا قلبم را زنده کند

تا بالهایم را شادمانه بگشایم

و کودکانه روی ابرها لی لی کنم


دلم شانه های پر طاقت تو را می خواهد

تا قصه هایم را

در لحظه های دلتنگی

برایت بازگویم


دلم اندام محکم و مردانه ات را می خواهد

تا بدانم پشتم به تو گرم است

و به هراس های دنیا بخندم


دلم قایق سهراب را می خواهد

تا با تو سفر کنیم

به دوردستها...


دلم تو را می خواهد

تا روزگارم را عاشقانه بسازی

و من زیباترین بشوم

و تو عاشق ترین


ایمان دارم که این زیبایی عشق

عاقبت ما را اسیر خود می کند


در قلب کوچک من

حد و مرزی برای حضور تو نیست

من دلبسته به وجود توام

پس کنارم باش

هر چه می خواهی باش

فقط... باش...



اریا شاهرودی

زیاده خواه نیستم


زیاده خواه نیستم

 جاده‌ ی شمال..
 یک کلبه ی جنگلی‌..
 یک میز کوچک چوبی با دو تا صندلی..
 کمی‌ هیزم..
 کمی‌ آتش..
 مه‌ جنگلی‌..

 کمی‌ تاریکی محض..
 کمی‌ مستی..
 کمی‌ مهتاب..
 و بوی یـار..
 و بوی یـار..
 و بوی یـار ...

کمی بوسه..
با سبد هایی از آغوش
که مرا به خویش می خوانند.
و خماری عشق..

 تـو باشی، مـن باشم و ...
و دیگر هــیچ
 دنــیـا هم ارزانی خودشان