دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دنیای احساسم از شعر خالی می شود...



موج

موج

موج

بر ساحل دلم ایستاده ام

و به موجهای خروشان می نگرم

چه طوفانیست دریای این دل

و چه خروشان است

موجهای سهمگینش


بلند

بلند

بلند

بر بلندای قله احساسم ایستاده ام

 چه دورم از زمین محکم و گرم

و چه عمیق و دست نیافتنی است

احساس امنیت کوهپایه



زرد

زرد

زرد

در جنگل یادها قدم میزنم

خش خش برگهای زرد

و خرد شدن برگ های خشک

چه حس غریبی را به دلم می اندازد


ابر

ابر

ابر

چه غمگینانه گرفته است

این آسمان تیره و ابرآلود

و چه دور است

خاطره ی روزهای آفتابی


خیس

خیس

خیس

راه می روم

زیر باران راه می روم

زیار باران تا انتهای خیابان راه می روم

چه دلتنگ است دستان یخ زده ام


بیتاب

بیتاب

بیتاب

..

..

..

بی قرارم

دلیلی نمانده که بگویم

بی دلیل بی قرارم



اما

با همه این احوال

تو همچنان خواستنی هستی

..

میخواهمت

میخواهمت

میخواهمت