-
حکایت
شنبه 18 تیرماه سال 1390 19:34
روزهایم بی لبخند تو گذشت شبها بی شب بخیر گفتنت خوابم برد شنبه ام بی دیدارت سپری شد اینجا کسی بوی تو را نمی دهد اینجا کسی لبخندش به مهربانی تو نیست اینجا دستی به گرمی دستان تو نیست اینجا من تو را کم دارم دلم می خواهد بازگردم به همان آغوش و گرم و صمیمی و به همان دوستت دارم های بی یهانه دلم برای با تو بودن تنگ است برای...
-
شنبه های بی تو
شنبه 18 تیرماه سال 1390 09:57
امروز شنبه همه چیز به یاد تو شروع شد وقتی از خواب بیدار شدم وقتی عطری که تو برایم خریدی را زدم وقتی از خانه بیرون آمدم و کسی نبود که صبح را به او خوشامد بگویم وقتی کرایه تاکسی را حساب می کردم و به جای کیفم جاکلیدی که تو برایم خریدی توی دستم آمد وقتی به سر کار آمدم و در لیوانی که به من داده بودی چای خوردم وقتی به کمدم...
-
انسان یا عروسک
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1390 19:11
از شکستن این دل کوچک من نگران مباش خیلی وقت است که دیگر بزرگ شده ام یادم می آید در جایی خوانده بودم: می خواهم عروسک وار زندگی کنم تا اگر سرم به سنگ خورد نشکشند تا اگر دلم را کسی شکست چیزی احساس نکنم تا اگر به مشکلات زندگی برخوردم بی پروا به آغوش صاحبم که دخترک کوچکی بیش نیست پناه آورم اما نه …... چه خوب است که همین...
-
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1390 12:58
حالا که از من دور شدی کم کم داره یه چیزایی دستگیرم میشه دارم حس جدیدی رو تجربه می کنم حس دلتنگی کشنده حس خالی بودن از نفس حس نداشتن مهم ترین دلیل زندگی وقتی با ناراحتی از من جدا شدی فکر می کردم حالا دوری تو رو راحت تر تحمل می کنم ولی خیلی نگذشت که فهمیدم که اشتباه کردم درست زمانی که داشتی از من دور می شدی دلتنگی سراسر...
-
کجایی عشق من ؟!؟!
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1390 12:41
نمی دانم چرا اینقدر زود دلم برایت تنگ می شود. تو که از جان هم به من نزدیک تری. تو که در نفس هایم نفس می کشی و از چشم من دنیا را نگاه می کنی... نه غرش موجی و نه بیقراری قایقی بر روی آب برای رسیدن به ساحل. که تو خود ساحلی هستی بی پایان دورادور این بیکرانه تلاطم های گاه و بیگاه. و زورق سرگردانی ام را، از اسارت جوش و خروش...
-
معجون و آب طالبی
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 23:18
کسی میدونه آدم وقتی با کسی که دوستش داره و داره یه خوراکی خوشمزه می خوره چون یارش رو دوست داره خوراکی خوشمزه اس یا چون خوراکی شیرینه همراهش رو خیلی دوست داره؟!؟!!؟ چقدر با تو بودن خوبه چقدر خوشمزه اس چقدر شیرینه حتی اگه کم باشه چند قدم همین نزدیکیا چه لحظه های شیرینی هستن این خاطرات با تو بودن دست در دست تو داشتن نرمی...
-
قلبم را به تو باخته ام
شنبه 11 تیرماه سال 1390 23:50
باز از تو می نویسم باز هم قطره ای از دریای وجودم را در قالب کلمات بر روی صفحه می آورم همیشه حرفهایم را با زبان نگاه برایت می گفتم اما امشب می خواهم با زبان قلمم برایت سخن ساز کنم امشب می خواهم برای بار دیگر به تو ثابت کنم هر لحظه از زندگیم تو را فریاد می زند امشب با زبان اشک هایم این دانه های شفاف که از اعماق وجودم...
-
نزدیک تر نیا!!
شنبه 11 تیرماه سال 1390 23:16
هر چه به تو نزدیک می شوم دیوانه ترم می کنی عاشق ترم می کنی این روز ها جاذبه ات دو چندان شده است می دانم چرا این رو ز را فراموش نمی کنم روزی که همه چیز برابر بود پنجاه پنجاه ! بوسه ها نوازش ها حتی آغوش گرم و آرامش خودت می دانی که مدت هاست منتظر این روز هستم وای که این جریان صمیمیت دارد مرا با خود می برد. صمیمیت همراه...
-
شهاب سنگ
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1390 00:54
هر وقت دلم می گیرد به اینجا می آیم در این شبها شهاب سنگی می شوم، شعله ور که دلم می خواهد به زمین برسم به کنار خانه ات برخورد کنم و همانجا ماندگار شوم شاید بعدها هنگام عبور از کوچه یک لحظه نگاهت مرا نوازش کند با تعجب و اندکی لبخند و مرا شکل آرزوهایت ببینی یا شبیه یک قلب و با خودت فکر کنی آه ، تازه مرا یافته ای و با عشق...
-
وقتی نیستی
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1390 17:20
فکرت از سرم نمی رود به یادت آهنگ گوش می کنم همه آهنگ ها تو را به یاد من می آورد "وقتی نگاه کنی دیوونه می شم" همه آهنگ ها حرف دل من را می زند . "حالا که هستی و ..." هیچ می دانستی زمانی که نیستی هستی و زمانی که هستی دیگر هیچ چیز نیست "همین عادت با توبودن هنوز لحظه لحظه ام با تو خوشه" همه...
-
شعری برای خواندن
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 23:41
فال حافظ زدن امروز دگر کار من است چون که حافظ همه آینه افکار من است صحبت از دل که براید به دل بنشیند سخن چون شکرش لعبت گفتار من است بوی شعرش به مشامم چنان خوش آید گویی عطرش ز عطاری عطارمن است بی می و باده به بیتی همه را مست کند او که در جام می ام باده ایار من است در ثریا به غزل عقد فلک رابندد در زمین وصل وصال من و دل...
-
چه نقشه ای برایم کشیدی!!!
شنبه 4 تیرماه سال 1390 22:29
چه می خوای از من چه می کنی با من چه نقشه ای توی سرت است که هر روز مرا عاشق تر از دیروز می کنی نمی دانم دست خودم نیست از اختیار من خارج است این کششی که به سوی تو دارم و این فاصله ای که از بین می رود. این روز ها دوست داشتنی تر هم شدی خودت می دانی چرا نقشه ات دارد جواب می دهد و دل من دیگر مال خودم نیست شاید روزی که خیلی...
-
لمس با تو بودن
شنبه 4 تیرماه سال 1390 21:46
لحظه هایی که با تو سپری می شوند همین لحظه های کوتاه مثل همین امروز مرا بیشتر دوستدار تو می سازد همین امروز که دستهایم در گرمای دستهایت غرق می شوند همین امروز که زندگی می شوی و در رگهایم جاری همین امروز که هرم نفس هایت نوازشی می شود بر روی گونه هایم اگر امشب قلمم هوس رقصیدن می کند اگر اندیشه ام رنگ طراوت می گیرد اگر...
-
دلت را به عشق بسپار
پنجشنبه 2 تیرماه سال 1390 00:40
در این روزها که دلت از این آدمهای رنگی و سایه های تیره به درد آمده و نگاهت که بی حوصله و غریب به هر سو می نگرد و دستانت که زیر پوستی از تنهایی در جستجوی گرمای آسمانی است به پنجره ی خانه ی من چشم بدوز مرا در قاب پنجره خواهی دید که برایت عطر آرامش می پراکنم و شعر می خوانم گرم و آرام و بلند و از خاطره هایمان می سرایم به...
-
همیشگی ترین من
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 10:30
این روز را به خاطر خواهم سپرد روز همراهی روز صبوری و روز مهربانی تو خوشحالم که درست را خوب آموختی و خوشحال از اینکه تو را دارم دیروز دستانت چه جادویی شده بود و چه انرژی به من میداد آن دستان ظریف و این همه مهربانی این همه عشق دیگر دستانت سرد نبود و برعکس این دستان من بود که به گرمای دستانت نیاز داشت و نگاهت که چراغ دل...
-
رسم زمانه همین است
سهشنبه 31 خردادماه سال 1390 21:33
مهربانم غمگین مباش دل شکستن رسم این زمانه است یکی سنگ به دلت سنگ می زند دلت می شکند یکی از راه می رسد تکه های شکسته را جمع می کند دلت را از نو میسازد اما این بار به تو دل می بندد به فرشته ها سپرده ام وقتی کنارت نیستم دستای مهربونشون نوازشت کنن تا احساس تنهایی نکنی و به ستاره ها سپرده ام تا برات چشمک بزنن و سرگرمت کنن...
-
همیشگی ترین ...
یکشنبه 29 خردادماه سال 1390 23:16
وقتی که بارون میاد به یاد توام وقتی که با کسی حرف میزنم به یاد توام وقتی که پیاده در خیابان قدم میزنم به یاد توام وقتی که دلم می گیره به یاد توام وقتی که موبایلم زنگ می زنه به یاد توام وقتی که خسته ام به یاد توام وقتی که دیرم شده به یاد توام وقتی که احساس گرسنگی میکنم به یاد توام وقتی که دنبال چیزی میگردم به یاد توام...
-
کار از کار گذشته . . .
شنبه 28 خردادماه سال 1390 23:33
عاشقم شدی بعد از اینکه مرا عاشق خود کردی بعد از اینکه مرا در زندان قلبت زندانی کردی حالا که کار از کار گذشته عاشقم شدی حالا که تاب یک لحظه دوری تو را ندارم حالا که یگانه معشوق زندگی من شدی دوستت دارم و عاشق شدنت را دوست دارم هیچ می دانی وقتی عاشق می شوی زیباتر می شوی و عاشق ترم می کنی عشق ممنوع من زیباترین دختر روی...
-
دل جای تو شد جای کس دیگر نیست
شنبه 28 خردادماه سال 1390 21:42
رنگین کمانی شده است این دل مبهوت گشته است هر برگ دفتر دلم را بار ها و بارها می خوانم به نامی جز تو نمی رسم نام زیبایت رنگ از رخ واژه هایم می برد! آری ... نوشته هایم هم در عشق نامت می سرایند ! حسودیم می شود به برگ برگ صفحه ی دلم که چه عاشقانه مهرت را در خود جای داده و تلنگر یادت که مرا از هر آنچه غیر توست دور می کند و...
-
رویای من
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1390 23:47
شب است و سکوت است و ماه است و من من و یک دل تنگ آه که این شب چقدر طولانی است چشمانم را می بندم چه دنیای زیبایی است این خیال... تو در کنار من من در کنار تو چشم در چشم هم نمی دانم دلم چه می خواهد ولی می دانم که هرچه هست از توست شاید چشمانت را میخواهد که به من نگاه کند و لبخندت را می خواهد که مرا بی تاب کن نمیخواهم...
-
فرشته ی سیبیلوی من روزت مبارک
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1390 00:11
در این لحظه های قشنگ به دنبال عاشقانه ترین واژه ها و کلمات میگردم اما هیچ کلمه و واژه ای نمیتواند عظمت حضور تو را در زندگی من وصف کند فقط میگویم ” دوستت دارم ” میدانم که در پس این چهره مهربانت و صدای آرامش بخشت قلبی آکنده از عشق نهفته است پس من نیز احساساتم را تقدیم به آن کسی می کنم که حضورش در زندگی من دلخوشی...
-
عشقم را باور کن
سهشنبه 24 خردادماه سال 1390 00:11
سلام عشقم تو همانی همان نگاه همان چشمان مگر میشود از چشمان زیبا دست کشید و از آرامشی که در دستانت است و از لبخند زیبایت باور کن باور کن باور کن اگز نمی توانم محکم بنویسم ولی می توانم محکم فریاد بزنم دوستت دارم باور کن ای زیبایی یک گل سرخ، ای پاکی یک چشمه زلال، ای لطافت باران بهار ای همیشه یارم ای آرامش وجودم، ای همه...
-
دوستت دارم را پر رنگ بنویس
دوشنبه 23 خردادماه سال 1390 23:07
قلمت را بردار دفترت را باز کن بنویس "دوستت دارم "را بنویس "دوستت دارم" را پر رنگ بنویس "دوستت دارم" را خوشرنگ بنویس "دوستت دارم" را محکم بنویس هنگام نوشتن قلمت را بفشار بگذار کلمه ی "دوستت دارم " در همه ی صفحات حک شود بگذار تکرار شود این واژه ی سرشار از احساس قلمت را...
-
دوستت دارم . . .
یکشنبه 22 خردادماه سال 1390 10:07
در بوی نارنجی پیراهنت تاب میخورم بیتاب میشوم و دنبال دستهایت میگردم در جیبهایم همین که باشی همین که نگاهت کنم مست میشوم به قول شاعر که میگه: دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟ دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟ شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟ زندگی،...
-
دنیایی دیگر...
شنبه 21 خردادماه سال 1390 20:43
«و خاصیت عشق اینست»
-
به شهر چشمانم خوش آمدی
چهارشنبه 18 خردادماه سال 1390 20:06
آمدی آمدی آمدی چه مهربان آمدی و چه عاشقانه با همان لبخند همیشگی مثل باران آمدی باریدی بر کویر خشک دلم میدانی که بی جان بودم بی مهربانی هایت سیرابم کردی مثل بهار آمدی سبد سبد طراوت و نشاط میهمان لحظه های کوتاه دیدارمان شد این دل بی قرار لحظه های بی تو را به هوای طلوع دوباره ات سپری کرد و حال که شاهد آمدنت هستم تپش این...
-
تا طلوع دوباره ات اندکی باقیست
دوشنبه 16 خردادماه سال 1390 19:51
لحظه ی دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام ،مستم باز می لرزد دلم ،دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های! نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ! های! نپریشی صفای زلفکم را ، دست! و نریزی آبرویم را ،دل! ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است. تا طلوع دوباره ات تنها اندکی باقیست اما من بی قرارم بی قرارم بی قرار آی مردم لحظه ی دیدار...
-
عاشقی عادت ماست...
شنبه 14 خردادماه سال 1390 19:15
گل آفتابگردان را گفتند: چرا شبها سرت را پایین می اندازی؟ گفت :ستاره چشمک می زند، نمیخواهم به خورشید خیانت کنم...... ای عشق ممنوعم من نیز همچنان دوستت دارم بدان که همچنان به یادتم دلتنگتم عاشقتم عاشقی عادت ما شده فرقی نمیکند چگونه باشد اما می دانم که همچنان پاک است و آسمانی و هیچ کس این را درک نخواهد کرد می دانم تو...
-
عشق پاک
شنبه 14 خردادماه سال 1390 16:18
نمی دانی بر من چه گذشته است ولی هر چه هست همچنان دوستت دارم و همچنان دلتنگت می شوم و این بار با نگاهی دیگر و عشقی دیگر امیدوارم که بتوانم از پس این عشق بر بیایم و بتوانم عشق خود را آنچنان که میخواهم و آنچنان که شایسته توست ابراز کنم و همچنان دعا میکنم ... دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را در انحصار قطره های اشک...
-
لحظه های بی خبر از تو...
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1390 22:24
این شب ها چشم های من خسته است گاهی اشک ، گاهی انتظار این سهم چشم های من است در این لحظه های خاکستری منتظر لحظه ی طلوعت هستم ایکاش این را می فهمیدی ایکاش این را می دانستی هر شب در اندیشه ام قدم میزن ی در این تیک تاک های سخت و دیر دیگر رویایت هم از من گریزان است چرا بی تو مانده ام ؟! چرا چشم به راهم می گذاری؟! چرا امیدم...