-
یگانه ی من بر تو سلام
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1390 00:10
سلام بر تو سلام سلامی پر از رازهای نهفته و اندیشه های نا گفته بر تو که تکرار مجنونی و با مهربانی هایت لیلای دیگری را ساختی که تک تک ثانیه هایش تو را فریاد می زند بر تو که وجودت خواستنی است و هوای وجودت سرشار از احساس بر تو ضرب آهنگ قدم هایت غوغایی در این دل کوچک برپا می کند و نمی دانی دوست داشتنت چه می کند در این...
-
قهوه تلخ
شنبه 12 شهریورماه سال 1390 23:51
امشب یک فنجان قهوه نوشیدم تا بیدار بمانم دلم تنگ است تنگ چشمانی زیبا قهوه خوردم تا فکر کنند بی خوابی ام برای آن است نه دل تنگ و ناآرامم و سرگردانی ام از آن است نه دل بی قرار و تشنه وجود تو قهوه را تلخ خوردم تا یادم بماند که دلتنگی در عین تلخی دلنشین است اگر برای تو باشد قهوه را خوردم تا بیدار بمانم زیرا عشق من بیدار...
-
من چراغ را روشن نگه داشتم
جمعه 11 شهریورماه سال 1390 01:38
یک نفر در دل شب یک نفر چشم براه یک نفرمنتظر لبخندت یک نفر دلتنگ است یک نفر با تو حرف دارد هرچند ساده یک نفر منتظر است منتظر است منتظر صحبت از فاصله هاست از دوری تو از نبودنت از دلتنگی از اینجا, بدون تو تویی که لایق دوست داشتنی این حس دوست داشتنت گفتنی نیست در قالب کلام نمی گنجد باز به یادت هستم تکرار انتظار تکرار و چه...
-
اسیر عشق تو از هر دو عالم آزادست
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1390 00:23
شب است و سکوت است یاران نم نم می بارد دلم گرفته است به یاد تو می افتم و به یاد هدیه تو گفتی زیر باران باید حافظ خواند تفالی می زنم به دیوان حافظ و چه شیرین می گوید حافظ : برو به کار خود ای واعظ! این چه فریادست؟ مرا فتاد دل از ره، تو را چه افتادست؟ به کام تا نرساند مرا لبش چون نای نصیحت همه عالم به گوشِ من باد است میان...
-
آسمان پر از باران است
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1390 08:52
آسمان پر از باران است بیا عاشقانه قدم بزنیم غزلی بخوانیم از حافظ بعد با لبخند تفسیرش کنیم بیا عاشقانه قدم بزنیم از خاطراتمان بگوییم بخندیم دلتنگ شویم فریاد بزنیم و باز شعر بخوانیم بیا عاشقانه قدم بزنیم بیا کودکانه سادگی کنیم بیا روی جدول ها لی لی کنیم از روی جوی ها بپریم تو مرا در آغوش بفشاری و با لبخندی پاسخت را بدهم...
-
آغوش تو
جمعه 4 شهریورماه سال 1390 00:59
آغوش تو به غیر من به روی هیچکی وا نکن منو از این دلخوشی و آرامشم جدا نکن من برای با تو بودن پر از عشق و خواهشم واسه بودن کنارت تو بگو به هرکجا پر میکشم منو تو آغوشت بگیر آغوش تو مقدسه بوسیدنت برای من تولد یک نفسه چشمای مهربون تو منو به آتیش میکشه نوازش دستای تو عادته ترکم نمیشه فقط تو آغوش خودم دغدغه هاتو جابذار به...
-
این خود عشق است
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1390 11:54
بهترینم این خواستن بی انتهای من این تقاضای با تو بودن در آغوش یکدیگر آرمیدن این خود عشق است این که لحظه هایم را با تو تصور می کنم این که میخواهم خاطرات به یاد ماندنی با تو بسازم و با تو رویا هام رو بسازم و در تو غرق شوم این خود عشق است وقتی کاری کردی که دیگر کسی غیر از تو برایم جذاب نباشد باید به فکر امروز می بودی به...
-
عشق را به بازی گرفتیم
دوشنبه 31 مردادماه سال 1390 15:26
بغضی سنگین گلویم را می فشارد دلم را به درد می آورد احساسم را لگدکوب می کند و چشمانم را نمناک.. عشق به بازی گرفته می شود رنگ می بازد تغییر می کند نابود می شود احساس بی تابی می کند از یادها می رود سرد می شود رویاهایم فراموش می شود عشقم تغیر می کند دوست داشتنم به بازی گرفته می شود روزهای روشن می روند روزهای بارانی می...
-
خدایا منو نمی بینی؟
دوشنبه 24 مردادماه سال 1390 20:43
سلام خدا آره بازم منم همون بنده ی همیشگی همون که همیشه گله میکنه شکایت داره خدایا چرا دیگه نگام نمی کنی چرا دیگه صدامو نمی شنوی چرا دیگه کاری باهام نداری؟ خدایا نکنه حوصله ی تو هم از من سر رفته نکنه تو هم دیگه از دستم خسته شدی نکنه تو هم رفتی دنبال کار خودت آره میدونم میدونم خسته ات کردم ببخشید ولی بازم منم مثل همیشه...
-
فقط چند قدم مانده به رویا
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 16:44
عشق من رویای من چیزی تا رویاهایمان باقی نمانده رویاهای دست نیافتنی دیگر داریم میرسیم به لحظه وصال به لحظه فوران عشق لحظه غرق شدن در چشمان تو در این لحظات واپسین انتظار در کنارت هستم دستت را روی شانه هایم بگذار به من تکیه کن تا با هم پا به پای هم قدم های آخر را محکم برداریم دستانت را به من بده به دستان گرم من تا رها...
-
سهم با هم بودن
جمعه 21 مردادماه سال 1390 02:32
آغاز من مبادا روزی به پایان بیندیشی عاشق تنهای من مبادا روزی از عشق من خسته شوی با هم عهد بسته ایم مبادا روزی عهدمان را بشکنیم همسفر شدیم مبادا روزی رفیق نیمه راه شویم همنفس شدیم مبادا روزی عطر نفسهایت را از من دریغ کنی من با عطر نفس هایت زنده ام من با یاد تو زندگی میکنم مبادا روزی فراموشم کنی من عاشقت شدم من عاشقانه...
-
دخترکی ساده...رها... عاشق
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 00:49
دخترکی بودم ساده... رها.... بی عشق دراین زمین شلوغ من بودم و باران و تنهایی بی چتر ... بی قلب ... بی خاطره .... من بودم و آدم هایی که نگاه کردن به چشمهای حریصشان و اعتماد کردن به دستهای سردشان هراس انگیز بود من بودم و دنیایی پر از بی مهری بی وفایی خیانت من بودم و احساسی که دلم را شکسته بود قلبم را ویران کرده بود و عشق...
-
بهشت از آن فرشته های زمینی است
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 23:19
عشق زیبای من امروز مبهوت قلب مهربان تو شدم امروز مهربانی من در مقابل قلب بزرگت سر تعظیم فرود آورد امروز عشق را در سراسر حرکاتت می دیدم فرشته زمینی من مهربانیت بی انتهاست تو نیازی به بهشت نداری زیرا که هر جا می روی و هرجا هستی آنجا بهشت است بهشت من بهشتی که همه چیزش تویی هوری آن زیباترین دختر دنیا ست دار و درخت و...
-
اگه دنیا دست من بود..
شنبه 15 مردادماه سال 1390 22:08
اگه دنیا دست من بود تو رو می آوردم پیش خودم کنار خودم برای همیشه اگه دنیا دست من بود دل تو رو به اسارت میگرفتم و به هیچ کس نمی دادم برای همه عمر اگه دنیا دست من بود همه غصه هاتو به آتش می کشیدم و همه شادی ها را به خانه دلت می آوردم اگه دنیا دست من بود هر آنکس که تو را اندکی آزار می دهد از تو دور می کردم اگه دنیا دست...
-
عشق حرام نیست
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1390 11:37
محبت , محبت می آفریند دوستی , دوستی می آورد و عشق , عشق به دنبال دارد گریزی از آن نیست عشق کلمه ای نیست که بتوان با پاک کن آن را از بین برد یا شمع کوچکی که بتوان آن را خاموش نمود یا ستاره ای که با طلوع خورشید دیگر به چشم نیاید یا ماهی کوچکی که در اقیانوس ناپدید شود عشق جوانه ای است که می روید گل می دهد در نگاه تو در...
-
سیب ممنوع من
دوشنبه 10 مردادماه سال 1390 21:52
نگاه کن ببین چگونه گیسوان حوای من حرام است من رانده شدم از بهشت و به دنبال تو می گردم تا سیبی را که معصومانه از باغ ربودم و دربان بهشت نفهمید با تو قسمت کنم با تو که می خواستی در این هزاره ی تردید در عطر گیسوان من عشق را تنفس کنی نگاه کن ببین چگونه من و تو سیب ممنوع را گاز زدیم و از بهشت رانده شدیم و در زمین هزاران...
-
لحظه های نورانی
یکشنبه 9 مردادماه سال 1390 22:49
در این روزها که با معبودت راز و نیاز می کنی در این شبها که بیدار زمزمه می کنی ذکر آرامش بخشت را و سایه ی عشق الهی را بر زندگی ات حس می کنی در این روزها و شب ها که عبادت کردنت خواستنی است در این سحرهای نورانی و افطارهای پر برکت این من کوچک را نیز به یاد بیاور در این روزها که نگاهت گرمتر شده و لبخندت مهربانتر در این...
-
یک روز...
شنبه 8 مردادماه سال 1390 23:14
یک روز به خواسته ام می رسم فوقش خدا مرا می برد جهنم فوقش می شوم ابلیس آنوقت تو هم به خاطر این که با یک « ابلیس » بودی جهنمی می شوی جهنم که آمدی ، من آن جا پیدایت می کنم و هر روز می بوسمت وای خدا ! چه صفایی پیدا می کند جهنم یک روز در آغوش می کشم تو را می خندم و می بوسمت گریه می کنم و محکم فشارت می دهم یک روز می آید که...
-
بهانه ی دوست داشتن تو
جمعه 7 مردادماه سال 1390 20:16
برای دوست داشتن تو برای با تو ماندن برای عاشقی کردن بهانه نمی خواهم همین که دوستم داری همین که دلتنگ می شوی همین که سلام می دهی همین که به دیدارم می آیی همین که دلواپسم می شوی همین که دستانم را می گیری همین که با من می مانی همه ی اینها بهانه است برای عاشق تو شدن دوست داشتنت و با تو ماندن چه زیبا می گویی دوستم داری چه...
-
رویای من
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1390 12:14
دیگر تو را میان غزل هایم در قالب خیال نمی خواهم رویای من بدل به حقیقت شو غیر از همین محال نمی خواهم یا با تو می رسم به بلندایم یا بی تو محو می شوم از دنیا دریایی و جنون تو را دارم موجم که اعتدال نمی خواهم افسانه نه ! ولی غزلی هستم در اوج عاشقانه گی اش کوتاه در عاشقی شبیه خودم هستم از قصه ها مثال نمی خواهم آینده ام تو...
-
تا ابدیت با ممنوعیت...
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1390 23:50
دستانم دستانت را نگاهم نگاهت را روحم روحت را چشمانم چشمانت را تنم تنت را و نفس هایم نفس هایت را می خواهد ... از نردبان دلتنگی بالا می روم به آغوش گرم تو می رسم همانجا ساکن می شوم و آن وقت انگشتانم تو را فریاد می کند که چقدر جای انگشتانت بین انگشتانم خالی است و به تو نزدیک تر می شوم غرق می شوم در عمق چشمانت و با خیالی...
-
صیاد
دوشنبه 3 مردادماه سال 1390 23:36
جادوی من تویی تو مرا با عشق جادو کردی من عاشق شدم دیوانه و مجنون عاشق شیطنت های تو ام عاشق بچه گی کردنت عاشق عاشق شدنت و دل بستنت این منم که اسیر بوسه شدم اسیر دستان ظریفت و نگاه قشنگت و شیطنت بچه گانه ات لبخند بزن که شادی تو بزرگترین هدیه برای من است و هدف من و بدان در کنارت هستم همیشه و همه جا در برابر همه سختی های...
-
معجزه گر
یکشنبه 2 مردادماه سال 1390 23:35
چه جادویی نهفته است در گرمای دستانت در مهربانی نگاهت و در شیرینی لبخندت چگونه معجزه می کنی این دل نا آرامم را این روح بی قرارم را و این ذهن خسته ام را چگونه درمان می کنی دردهای روزگارم را سختی های کارم را نامردی اطرافیانم را چه می کنی با من؟ تو چه هستی؟ یک لالایی زمزمه وار یا یک نوشیدنی مست کننده و یا یک جادوی اساطیری...
-
کاش زمان های با تو بودن تمام نشود
جمعه 31 تیرماه سال 1390 00:23
چقدر زود میگذرد زمان های با تو بودن دوست شان دارم لحظه لحظه اش را چشم در چشم شانه به شانه دست در دست وقلب هایی که به دست هم دادیم و عشق و عشق وقتی با تو ام دیگر هیچ نمیخواهم به جز یک چیز توقف زمان دلم میخواهد با تو بودن بی انتها باشد همسفر من میدانی لحظه جدا شدن از خدا چه میخواهم؟! خدایا کی دیدار دوباره فرا می رسد؟ کی...
-
اگر دوستم نمی د اشتی
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 23:11
اگر این گونه عاشق نبودی اگر در اولین نگاه دل به من نمی بستی اگر صبوری نمی کردی اگر شعرهایم را نمی خواندی اگر دوستم نمی داشتی اگر در این شبهای تاریک بر من تنهاتر از تنهایی چشمک نمی زدی و روشنایی چشمانت صورتم را مهتابی نمی کرد اگر آغوش مهربانت را به روی من نمی گشادی و نوازش دستان گرمت را از من دریغ می کردی اگر در اولین...
-
بیا در آغوش امن من
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 00:13
عشق من نزدیک تر بیا بیا در آغوشم بیا تا از هر نگاه و گزندی محفوظ باشی نترس من همیشه با تو ام هیچ جا نمی روم هیچ جا نمی توانم بروم مگر میتوانم از قلبم که تو در آن لانه کرده ای فاصله بگیرم مگر می شود یاد تو که سراسر ذهنم را فراگرفته از من جدا شود آرزو کن همیشه رویاها رویا نمی مانند روزی خواهد رسید که تورا در مکانی امن...
-
به بی تو بودن عادت ندارم
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 01:34
همه ی شهر چشم شده است و سایه به سایه ما را تعقیب میکند دستهایم را محکم تر بگیر از جدایی می ترسم همه این آدم ها که لحظه به لحظه حواسشان به تماشای ماست به قلب ما با هم بودنمان همه ی آنها برایمان کمین کرده اند از آنها می ترسم هنگام خداحافظی هنگام بوسه ی روی پیشانی و هنگام آخرین نگاه یادت باشد قلبم را در جای امنی پنهان...
-
قصه ما, قصه عاشقانه ها
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1390 21:48
قصه ی ما قصه ی یکرنگی است قصه ی هم زبانی است قصه ی خواستن است قصه ی بی قراری قصه ی مهربانی قصه ی عاشقی است من خوشبختم از عشق تو و بی تابم و مجنون از بوسه هایت و مغرور از تصاحب قلب دریایی ات من به دنیا آمده ام تا عاشقت باشم عاشق شعله ی بی وقفه ی عشقت عاشق امپراتوری محبتت عاشق دنیای رنگارنگ و زیبایت و عاشق آغوش بی تردید...
-
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1390 23:41
نگار من زلف زیبا بر باد نده جان مرا بر باد نده مگر نمیدانی آن زلف زیبا مرا دیوانه می کند نگذار نسیم در لابه لای زلفان تو بوزد نگذار باد با زلف پریشانت صورت مرا نوازش دهد و مرا با خود به رویا ببرد زیبای من آن لحظه هایی که با توام و تو را و احساس تو را در کنارم می بینم دیگر هیچ نمیخواهم به جز امتداد آرامش با تو بودن و...
-
یارم میایه!
یکشنبه 19 تیرماه سال 1390 23:52
شده آشوب دلم گویی نگارم از سفر آمد نوازید شهر آشوبی که یارم از سفر آمد بزد آتش به دلخانه بکرد می را به پیمانه زنم من جام جانانه، قرارم از سفر آمد شدم فرهاد بشد شیرین شدم تیشه بشد سنگین خوشا اکنون که آن مشکین وفارم از سفر آمد به هر دم باده بُد دستم که شد باده همه هستم خبردار تا بشد شَستم،بهارم از سفر آمد بخوان مطرب ز...