نگاه کن ببین
چگونه گیسوان حوای من حرام است
من رانده شدم از بهشت
و به دنبال تو می گردمتا سیبی را که معصومانه از باغ ربودم
و دربان بهشت نفهمید با تو قسمت کنم
با تو که می خواستی در این
هزاره ی تردید
در عطر گیسوان من عشق را تنفس کنی
نگاه کن ببین
چگونه من و تو سیب ممنوع را گاز زدیم
و از بهشت رانده شدیم
و در زمین هزاران عشق به پای هم ریختیم
حوای من
بهشت را نمیخواهم
هوری بهشتی را نمیخواهم
زیرا هیچ هوری به زیبایی تو نیست
و هیچ بهشتی به پای زمان های با تو بودن نمی رسد
سیب ممنوع من
نمیدانم خوشمزگیت به خاطر ممنوعیتت است
هرچه هست طعم آن برای همیشه زیر زبانم مانده است
و دیگر هیچ سیبی برای من خوشمزه نیست
و دیگر هیچ سیبی به جز تو را نمی خواهم
محبوب ممنوع من
پیش من بمان
تا آخر این دنیای خاکی
تا آخر جهنمی که با هم به سوی آن خواهیم شتافت
تا ابد...
شرم بر تو انسان خائن.حوای قصه هم باید منتظر روزی باشه که بهش خیانت کنی.
من به عشقم خیانت نمیکنم..