دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

سیب ممنوع من

نگاه کن ببین

 چگونه گیسوان حوای من حرام است

من رانده شدم از بهشت

و به دنبال تو می گردم 

تا سیبی را که معصومانه از باغ ربودم

و دربان بهشت نفهمید با تو قسمت کنم

 
با تو که می خواستی در این

 هزاره ی تردید

 در عطر گیسوان من عشق را تنفس کنی

 

نگاه کن ببین

چگونه من و تو سیب ممنوع را گاز زدیم

و از بهشت رانده شدیم

و در زمین هزاران عشق به پای هم ریختیم


حوای من

بهشت را نمیخواهم

هوری بهشتی را نمیخواهم

زیرا هیچ هوری به زیبایی تو نیست

و هیچ بهشتی به پای زمان های با تو بودن نمی رسد


سیب ممنوع من

نمیدانم خوشمزگیت به خاطر ممنوعیتت است

هرچه هست طعم آن برای همیشه زیر زبانم مانده است

و دیگر هیچ سیبی برای من خوشمزه نیست

و دیگر هیچ سیبی به جز تو را نمی خواهم


محبوب ممنوع من

پیش من بمان

تا آخر این دنیای خاکی

تا آخر جهنمی که با هم به سوی آن خواهیم شتافت


تا ابد...


نظرات 1 + ارسال نظر
... یکشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 01:16 ب.ظ

شرم بر تو انسان خائن.حوای قصه هم باید منتظر روزی باشه که بهش خیانت کنی.

من به عشقم خیانت نمیکنم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد