دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

عشق را به بازی گرفتیم

 

بغضی سنگین گلویم را می فشارد 

دلم را به درد می آورد 

احساسم را لگدکوب می کند 

و چشمانم را نمناک.. 

 

عشق به بازی گرفته می شود 

رنگ می بازد 

تغییر می کند 

نابود می شود 

 

احساس بی تابی می کند 

از یادها می رود

سرد می شود 

 

رویاهایم فراموش می شود 

عشقم تغیر می کند 

دوست داشتنم به بازی گرفته می شود 

 

روزهای روشن می روند 

روزهای بارانی می آیند 

امیدم نا امید می شود 

 

دوستت دارم  

بی دلیل  

می خواهمت 

 بی انتها  

 کنارت می مانم 

تا ابد  

 

تکرار می کنم 

پاسخی نمی گیریم 

 

 تغییر می کنی 

مرا نمی خواهی 

 مرا آنطور که هستم نمی خواهی 

مرا آنطور که دلت می گوید می خواهی 

 

و دل من 

که می شکند 

بی صدا 

بخاطر آنکه 

آنی نبودم که تو انتظار داشتی 

 

بیگانه می شوی 

با عشقی که می شناختم 

با احساسی که در کنارم داشتم 

با قلبی که از آن خود می پنداشتم  

 

تنها می شوم 

دوباره تنها می شوم 

با قلبی که فکر می کردم جایگاه امنی پیدا کرده است 

 

دلم می گیرد 

بغض می کنم 

ذهنم به هم می ریزد

فراموش نمی کنم 

 

ایکاش هیچ وقت نیازمان بر احساسمان غلبه نمی کرد 

ایکاش هیچ وقت خواسته هایت بر خواستن من چیره نمی شد 

ایکاش هیچ وقت از یاد نمی بردی پروانه می شکند هر جند بالهایش سنگی باشد

  

 

عشق بی انتها نیست 

عشق ابدی نیست 

عشق خواستن قلبها نیست 

عشق با ارزش نیست  

عشق هیچ چیز نیست

کاش هیچ وقت عاشق نشویم....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد