-
زیباست گناه با تو . . .
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1390 22:55
یک دست دامن تو یک دست جام باده یک بوسه ناخودآگاه یک بوسه بی اراده لب بر لب نهاده دستی شراب و دست دیگر به گردن تو یک قونیه برقصد ، سماع با تن تو دام است دامن تو در تنگنای آغوش بوسیدن و نوازش از تو نه و نه و نه از من دوباره خواهش زیباست گناه با تو زیباست زیر مهتاب لمس تو با سرانگشت لمس تن تو در خواب بوسه زیر مهتاب دستی...
-
آخر مرا مجنون میکنی . . .
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1390 00:09
چه میکنی با من ای عشق ممنوع من . میخواهی مرا دیوانه خود کنی؟! کار از کار گذشته دیوانه ات شدم و این حس خواستن که پایانی ندارد و دیوانه وار می تازد و خود را در دریای وجود تو رها میکند هر چه پیش تر می رود دیوانه تر می شود و چه شیرین است این دیوانگی این چه حسی است که جسم و روحت را برای خود میخواهم تمام و کمال و هر روز...
-
تو معنای عشقی . . .
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1390 23:35
عشق به شکل پرواز پرنده است عشق خواب یک آهوی رمنده است من زائری تشنه زیر باران عشق چشمه آبی اما کشنده است من میمرم از این آب مسموم اما آنکه مرده از عشق تا قیامت هر لحظه زنده است من میمیرم از این آب مسموم مرگ عاشق عین بودن اوج پرواز یک پرنده است تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار دروغ این صدا را به گور قصه ها بسپار...
-
قدم زدن با تو
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1390 11:24
وقتی می توان در کنار تو قدم زد آن هم با تمام وجود مگر می شود خسته شد مگر می شود آرامش نداشت مگر می شود جدا شد می دانستی وقتی کنارت قدم می زنم با پای دل می آیم؟ آری با پای دل این کوچه های خلوت را می پیمایم دست در دست تو چشمها خیره به آسمان و دل سرشار از حس خواستن... می خواهم ثبت کنم می خواهم این لحظه های عزیز با تو...
-
تا ابد . . .
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 22:24
عشق تو وسط قلبمه ، درست همین جا ، همین تو بیا که بوسیدنت دیگه برام داره حکم دارو قربون مدل خنده هات ، خوش اخلاق ، مهربون تو رو یه شب خدا فرستاد با روبان از آسمون صد بار دیگه هم دنیا بیام ، من فقط خود تو رو می خوام نه کمتر و نه بیشتر از این ، همین که هستی ، همین تموم خوشگلا یک طرف تو زیبا یک طرف راست بگو چه کار کردی...
-
در خاطری که توئی دیگران فراموشند....
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 22:04
بر می گردیم به رویاهای شیرین بر می گردیم به آن روزهای اشتیاق و شبهای انتظار به آن دوست داشتن های طولانی و به آن دوستت دارم گفتن های گاه و بیگاه... کم کم زنده می شوم با عطر باران با عطر نفسهایت با عطر آمدنت در هجوم بی کسی ها تنها تو را داشتم تنها امید به تو تو که یاد نگاهت در سینه ی خشک و کویری ام غوغا می کند اکنون به...
-
کنارم بخواب و ......
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 09:02
کنارم بخواب و به دورم بتاب از این لب بنوش چو تشنه آب گل آتشی تو حرارت منم من که دیوانه بی قرارت منم من خدا دوست دارد لبی که ببوسد نه آن لب که از ترس دوزخ بپوسد خدا دوست دارد من و تو بخندیم نه در جاهلیت بپوسیم بگندیم بخواب آرام پیش من لبت را بر لبم بگذار مرا لمسم کن و دل را به این عاشق ترین بسپار بخواب آرام پیش من منی...
-
رفتن یا ماندن؟!
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 23:43
مهربانم چرا در این واپسین لحظات که مرا در تصمیم خود شریک کرده ای آتش به جانم می افکنی؟! مگر نمی دانی این دل کم طاقت تر از این حرف هاست مگر نمی بینی چه بچگانه می گریم چه کودکانه بر قهر خود پافشاری می کنم و چه ساده لوحانه حرفهایت را باور می کنم؟! عادت کرده ام به زودباوری اما کدامین سخنت را باور کنم؟! ای یار دیرین آهنگ...
-
آخر قصه من . . .
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 23:05
آخر قصه من این نبود آخر قصه تو شد آخر قصه من عاقبت آنچه نخواستیم و شد آنچه از آن فرار میکردیم و شد باورش سخت است ولی تصمیم آخر رفتن من بود و نظاره کردن تو آمده بودم تو را با خود ببرم ولی تو سکوت خود را با من همراه کردی و تو میگویی برو برو تا ببینم رفتنت را و من که حتی در آخرین لحظات هم نتوانستم با تو مهربان نباشم و...
-
آخر قصه همینجاست
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 20:30
رفتی این بار با پای خودت همه ی دوست داشتن هایت را جمع کردی از گوشه گوشه ی این قلبم و من هنوز مبهوت چرایی این رفتن هستم این بار باید باور کنم باید باور کنم که رفته ای برای همیشه اما با این بی تابی چه کنم و این بغض های پی در پی و قطرات بی امان؟! آخر قصه همینجاست آی آدمها آخر قصه ی ما اینجاست در همین بی واژگی و بی کلامی...
-
جاده ...
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 09:36
من با چمدونم آخر این جاده منتظرت میشم تو هم اگه دیدی تنهایی سخته برات بیا بمون پیشم
-
حال من . . .
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 21:54
کنارم نیستی ومن دلم تنگ میشه هر لحظه خودت میدونی عادت نیست ، فقط دوســـت داشتن محضه کنارم نیستی و بازم ، بهونه هاتو میگیری میگی وای ، چقدر سرده ،میای دستامو میگیری یه وقت تنها نری جایی ، که از تنهایی میمیرم از اینجا تا دم در هم بری ، دلشوره میگیرم فقط تو فکر این عشقم ، تو فکر بودن با تو محاله پیش من نباشی و نیاد...
-
مهربانترین همراز
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1390 23:09
به خانه ی قلبم بیا مگر نمی بینی از شوق دیدنت در اسمان غزل پرسه می زنم به دیدارم بیا مگر فراموش کرده ای این تن سرد و یخ زده ام تشنه ی گرمای دستانت است سکوتت را بشکن بگذار اشکهایم بهانه ای باشد برای سنگینی دلم ای مهربانترین همراز بگذار پروانه گی کنم برای شمع وجودت بگذار هنگامی که نامت از خانه ی دلم می گذرد هر چه لحظه ی...
-
اینجا به جز دوری تو چیزی به من نزدیک نیست
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1390 22:25
دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده آنقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کنیم، دنیا عجب جایی شده هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم آینده این خونه رو با شمع روشن می کنم در حسرت فردای تو، تقویمم رو پر می کنم هر روز این تنهایی رو فردا تصور می کنم هفت سنگ این روزای من...
-
میلاد تو... میلاد مهربانی
یکشنبه 21 فروردینماه سال 1390 00:26
مهربانم می دانی که مدت هاست زیباترین جملات و عبارات را برای امروز کنارمی گذارم، اما امشب همه واژه ها از ذهنم گریخته اند پس همینطور بی وزن و قافیه می آیم که بگویم: تبریک دست خالی مرا با سخاوت بی حدت بپذیر … تولدت مبارک در این با شکوهترین روز هستی روزی که آفریدگار قلب مهربان تو را به این من کوچک هدیه داد برایت شمع روشن...
-
می هراسم
جمعه 19 فروردینماه سال 1390 20:09
ای نزدیکترین رویای دوست داشتنی من تو چه می دانی که این من خسته نیز در لحظه های دلواپسی نشسته ام تنها.... چه می دانی که می خواهم با تو سخن بگویم.... می خواهم باز چهره ات را با همان لبخند مهربان ببینم... می خواهم بیاندیشم به هر چه انتهایش به یاد تو ختم می شود... می خواهم در کنارت این ابرهای دلتنگی را کنار بزنم اما......
-
من در میان جمع و دلم جای دیگر است...!
جمعه 19 فروردینماه سال 1390 00:29
من در میان جمع و دلم جای دیگر است...! تنهایی موجود بسیار وقت نشناسی است. یک هو وسط مهمانی یا در جمع دوستان می آید یقه ات را می گیرد و ول کن هم نیست. بعضی وقتها هم وقتی کنار هیچ کس نیستی و نشسته ای توی اتاق خیره شده ای به در و دیوار می آید و پوز خند می زند و رد می شود. سایه ی تنهایی سرد است. وقتی رد می شود یخ می کنی....
-
آبنبات چوبی
چهارشنبه 17 فروردینماه سال 1390 00:18
بگذار شیطنت کنم بگذار با شیطنت چشمانم آرامش نگاهت را به ویرانی بکشانم تا سکوت را فراموش کنی تا در همین لحظه که چشم بر من دوخته ای نگاهت را تا ابد از آن خود کنم بگذار شیطنت کنم بگذار در پیاده روهای قلبت لی لی کنم روی جدول ها راه بروم و و خیالم راحت باشد که دستهایت هست که هوایم را داشته باشد بگذار کودکانه بهانه گیری کنم...
-
خیابانهای قلب تو ....
سهشنبه 16 فروردینماه سال 1390 22:11
شبها ماه زده می شوم ، چون آوازی که در کوچه های آخر خورشید می پیچد. وخوشا به حال من که حواسم نیست عاشق شده ام. اینک که من تا اطلاع ثانوی در اختیار نگاه مهربان تو ، شعری از تبار انسان را وضع حمل می کنم. یک جفت چشم سیاه و یک جفت گنجشک غریب. آنها بر تندیس آسمانی پیکر تو واینها بر شاخه های قلب من هر دو آواز می خوانند ، هر...
-
پروانه ها...
دوشنبه 15 فروردینماه سال 1390 14:42
شالو کلاه کن آسمون خیسه ، چترتو واکن گریه بارونه حالو هوای برگ ریزون چشمات ، پائیزم نمی دونه پروانه ها وقتی که می سوختن ، تقدیرتو دوختن به تقدیرم هر وقت دلت می گیره می سوزم ، هر وقت دلت می سوزه می میرم خیلی دلم گیره ، خیلی گرفتارم ، دوست داشتنت خوبه ، خیلی دوست دارم محبوب من چشمات به من می گن ، روز جدا یی خیلی نزدیکه...
-
دوستی غیرمعمولی...
شنبه 13 فروردینماه سال 1390 19:44
دوستی ساده ی ما غیرمعمولی شد نمیدونم اون روز تو وجودم چی شد نمیدونم چی شد که وجودم لرزید دله من این حسو از تو زودتر فهمید تو که باشی پیشم دیگه چی کم دارم؟ چه دلیلی داره از تو دست بردارم؟ بین ما کی بیشتر عاشقه من یا تو؟ هر چی شد از حالا همه چیزش با تو! دیگه دسته من نیست بستگی داره به تو بستگی داره که تو تا کجا دوسم...
-
نوشته های قدیمی
جمعه 12 فروردینماه سال 1390 01:54
آخر مرا شاعر کرد واژگان زیبایش مرا وادار به نوشتن ساخت می نویسم بی آنکه اراده از من باشد قلم خودبخود به نوشتن در می آید و بهانه های قلبم بر روی کاغذ می آیند و سپیدی دفتر را عاشق می کند من اکنون مسافرم مسافر جاده های شعر کوله بارم پر است از حرف های نگفته و متن های ننوشته من برای نوشتن بهانه نمی خواهم ستاره های آسمان...
-
در کلام نمی گنجد...
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1390 11:03
عشق یعنی سکوت حاکی از راز ......... نظاره ی رقص کائنات........... نوعی حس دل که در کلام نمی گنجد...... آنچه به نام عشق در کلام جاری شود ...... عشق نیست...... زمانی که عشق حس شد ........ همون نوری که بر قلب می تابه ....... زبان هماندم بسته می شود....... تعبیر و تفسیر در آن جایی ندارد...... حس وحدت بی انتها ........ در...
-
خالی
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1390 00:56
. . . . . . . . . . . . . . این نامه را خالی می فرستم کلمات احساسم را محدود می کنند ...
-
عاشق نوازش کردن تو ام
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1390 23:06
می شود عاشق بود می شود عاشق شد عاشقی این نیست که با هم باشیم عاشقی، یاد و خاطره هست وقتی او نیست عاشقی ... هرم نفس است، داغی زودرس است بوسه ای بی هوس است هوس با او بودن نه، هوس نه، گاه کنج لب خود را خوردن هم بیاد گرمی، زتنش یاد کنی دست در زلف پریشان زدن است یاد زلفی که بروی تن عریان تو میرقصیدند نفسش بر صورت، دستهای...
-
امروز با من... امروز با تو...
شنبه 6 فروردینماه سال 1390 20:29
امروز شادم شادم شادم می خواهم از شادیم بگویم با ساده ترین کلمات بی آن که در جستجوی وزن و قافیه باشم و بی آن که حتی در پی واژه ها بگردم در این روز روز تولدم روزی که با هدیه ای از سوی تو شاد شدم می خواهم از تو بگویم از تو که صادقانه دوستت دارم و می دانم که دوستم داری همراه با همین قطرات ریز باران همین قطرات طلایی که در...
-
امروز بی تو!
شنبه 6 فروردینماه سال 1390 10:08
هر روز با تکرار نبودن تو قلبم تنگ و تنگ تر می شد مثل تنگ ماهی قرمز کوچک که بال بال می زند در بی موجی آرزو می کنم از دریاها دور نشویم امروز چقدر دور هستیم! اما تو می گویی... دوری این راه قلبمان را نزدیک تر می کند و من کنار پنجره ام هر روز به آسمان خیره می شوم و عطر تو را استشمام می کنم که از گذر این راه می آمدی... می...
-
آغاز بهار
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1390 01:50
سلام سلام سلام یه بهار دیگه از راه رسید یه عید دیگه بازم شروع شد بی تو... بازم دور از تو ... اما می خوام هفت سین عید رو توی دلم با یاد تو بچینم: سبزه به یاد نگاه زندگی بخش و مهربونت سمنو به یاد گرمی آغوش پر از نوازشت سرکه به یاد ترشی شوخی هات سیب به یاد سرخی لبخندت سنجد به یاد شیرینی کلامت سکه به یاد درخشش قلب با...
-
دلتنگی های ممنوع من
شنبه 28 اسفندماه سال 1389 10:02
دلم پر از تنهاییست پر از دلتنگی و پر از خواستن حضورش.... با خود آرام زمزمه می کنم ... دلم تنگ است... ... دلم تنگ است... ... دلم تنگ است... اما از خود می پرسم:دل تنگی برای چیست؟ در پاسخ به خود می گویم: شاید دلم برای تابش دل انگیز آفتاب تنگ است و شاید هم برای اندکی لبخند … اما می دانم که دلم برای یار دیرینه ام تنگ است...
-
انتظار . . .
شنبه 21 اسفندماه سال 1389 23:25
آمدنش را با فانوس دعا و بوسه و سنگ فرش مرمری از عشق به انتظار می نشینم از حالا تا بیاید من شاعری می کنم و پاییز نقاشی...