دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

آبنبات چوبی

   

  

بگذار شیطنت کنم 

بگذار با شیطنت چشمانم آرامش نگاهت را به ویرانی بکشانم 

تا سکوت را فراموش کنی 

تا در همین لحظه که چشم بر من دوخته ای 

نگاهت را تا ابد از آن خود کنم 

 

بگذار شیطنت کنم 

بگذار در پیاده روهای قلبت لی لی کنم 

روی جدول ها راه بروم و و خیالم راحت باشد که دستهایت هست که هوایم را داشته باشد 

بگذار کودکانه بهانه گیری کنم 

بگذار به دوست داشتنت شک کنم 

بگذار غر بزنم 

تا برای چندمین بار به یادم آوری که بی من نمی توانی زندگی کنی 

بی یاد من خوابت نمی برد 

بگذار در مقابل این حقیقت ساده خودم را ببازم 

  

بگذار برایت نقاشی کنم 

تو را همان شکلی بکشم که در خیالم هستی 

وقتی چشمانم را می بندم  

و خوابت را می بینم

بگذار پرواز کنم 

در آسمان خیالت و بر فراز اقیانوس امیالت  

 و همراه بادبادک ها 

راز این عشق زمینی را به آسمان ببرم 

و این احساس شگفت انگیز را  

به دست باد بسپارم  به یادگار

 بگذار برایت این حقیقت را تکرار کنم 

که جز عشقت بهانه ای برای زیستن وجود ندارد 

  

بگذار از بندها رها شویم 

بگذار برای لحظاتی هرچند اندک هر چند ممنوع هر چند شلوغ برای هم باشیم 

تمنایی غریب برای با تو بودن دارم 

بگذار این حس خواستن را در خیابان های قلبت فریاد کنم

 

و این آرامش کودکانه را با دنیا عوض نکنم ... 

حتی با شیرین ترین آبنبات چوبی ها...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد