دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلتنگی های ممنوع من

دلم پر  از تنهاییست

پر از دلتنگی

و پر از خواستن حضورش....


با خود آرام زمزمه می کنم
... دلم تنگ است...

... دلم تنگ است...

... دلم تنگ است...



اما از خود می پرسم:دل تنگی برای چیست؟


در پاسخ به خود می گویم:
شاید دلم برای تابش دل انگیز آفتاب تنگ است
و شاید هم برای اندکی لبخند …

اما می دانم که دلم برای یار دیرینه ام تنگ است

برای این یگانه عشق ممنوعم !!!!

برای قطره ای از محبتش و شاید هم ذره ای از دوست داشتنش تنگ است


اری دلم برای صدایش تنگ است

همان صدای گرمی که با لبخند به من گفت: فکر کنم این بار آخر باشد

و بی قراری ام از همان وقت آغاز شد


 او رفته است

به سفری طولانی و بی من.....


دلتنگ گریه کردن هستم


به یاد می آرم زمانی راکه در حضورش اشک می ریختم

و دستان مهربانش گونه های خیسم را نوازش می نمود

و اشک

شاید بهانه ای بود برای لمس مهربانی اش....


  به یاد می آورم که چه آرام رفت از مقابلم  ..

و تنها یادگارش

همان لبخندی بود که وقتی برای آخرین بار صدایش کردم به من هدیه کرد


و حال

به یاد آن خاطرات شیرین

می خندم
و خنده ام چه غم آلود است…


کاش زودتر سفر تمام شود

ای ممنوع ترین دلتنگی

این دل کوچک بی طاقت تر از این حرفهاست.......


نظرات 2 + ارسال نظر
shakiba جمعه 17 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:38 ب.ظ http://rozevahshiiiii.blogfa.com

سلام
خیلی زیبا مینویسی جانان
برای نوشتهات حرفی ندارم
............

سلام
خواهش میکنم
چون از دل برآید ....

هونام سنگ یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1396 ساعت 11:02 ب.ظ http://www.nanosil.co

سلام
خیلی فوق العاده بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد