بر می گردیم
به رویاهای شیرین بر می گردیم
به آن روزهای اشتیاق و شبهای انتظار
به آن دوست داشتن های طولانی
و به آن دوستت دارم گفتن های گاه و بیگاه...
کم کم زنده می شوم
با عطر باران
با عطر نفسهایت
با عطر آمدنت
در هجوم بی کسی ها تنها تو را داشتم
تنها امید به تو
تو که یاد نگاهت
در سینه ی خشک و کویری ام
غوغا می کند
اکنون به تو نزدیکم
به مرز آغوشت
به گرمای دستانت
و لمس مهربانیت
حس می کنم این صمیمیت شیرین را
دوباره برگشتی
دوباره به این من تنها برگشتی
و حالا
آرزوهایم را به یادم می آورد
و برایت می نوازم آهنگی از جنس عشق
پس با من بخوان
ای هم نفس ممنوع من
...
دلم برای اخلاق گندش تنگ شده خو....
چه وبلاگ نازی دارییییییییی.