دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

شاعر می شوم


امروز به اندازه تمام دلتنگی هایم شاعر می شوم

                     شاعر می شوم

به اندازه ای که رنگ چشمان تو را در قاب نوشته هایم جای دهم

و به آن ها بگویم امروز بی قرار تر از همیشه ام.


شاعر می شوم به اندازه ای که لبخند تو را روی نوشته هایم بیابم

و ببینم آنها با حضور نامت در صفحات دفترم خوشحالند


می نویسم

بی آنکه اراده از من باشد

قلم به نوشتن در می آید و

بهانه های قلبم سپیدی دفتر را عاشق می کند

 بهانه من رفتن توست.

تو مرا خیلی زود شاعر کردی...خیلی زود.


من اکنون مسافرم

مسافر جاده های شعر

کوله بارم پر است از حرف های نگفته

و متن های ننوشته

من برای نوشتن بهانه نمیخواهم

ستاره های آسمان چشمانت

بهترین انگیزه برای نوشتن است

چشمانت آشناست

و  از پشت پرده ی فاصله ها

با من سخن می گویند

و قاصدک های قلبم رها می شوند


به سویت....
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد