آن زمان که کنار من با غرور راه میروی
دستانم را محکم میگیری
میفشاری
گاه گاهی با انگشت شصتمان دستان هم را نوازش میکنیم
هر از چند گاهی نوع گرفتن دستانمان را تغییر میدهیم
بهانه ای است برای بازی با هم
گاهی جای هم را عوض میکنیم
تا دست دیگرمان احساس غریبی نکند
با هم میدویم
با هم راه می رویم
به اطرافمان که نگاه می کنیم
همه ما را نگاه می کنند
نمی دانم چه چیز برایشان جای تعجب است
باز هم می خندیم
هوا تاریک میشود.
باز هم کنار هم هستیم
شاد و خوشحال
بودن با تو آرامش است
حس آرامشی لطیف
لطیف مثل خود تو
مثل دستانت
مثل نگاهت
آرامشی لطیف و پرهیجان
آرامشی که هیچ جای دیگه تجربه نکردم
نمی دانم رازت چیست
راز آرامشت
راز آرامش دادنت را
نمی خواهم بدانم
چون فقط برای تو ست
آرامش با تو بودن....
سلام .
میتوانم بپرسم چرا عشق ممنوعه؟
ممنون میشم برام کامل توضیح بدی .