مانند دو ماهی
بر خلاف جریان آب شنا می کنیم
و سرسختانه یقین داریم
به درست بودن راه
قدرت و جرات می خواهد
این رفتن در بستر رودخانه
چرا که
جریان آب همسو نیست
سنگریزه های کف رود
سد راهمان می شوند
رگبار شروع به باریدن می کند
و خروش تند آب
ما را از رفتن باز می دارد
خسته ایم ...
ولی هنوز انگیزه داریم
هنوز رویا می بافیم
و هنوز لبخند می زنیم
باید برویم
به کجا؟ نمی دانیم
باید برویم
تا کی؟ نمی دانیم
باید برویم
آیا می توانیم؟؟؟
سوال سختی است...
من هنوز می توانم ادامه بدهم
هنوز نفسهایم را حبس می کنم
چشمهایم را می بندم
و به شنا کردن ادامه می دهم
تو چطور؟ می توانی؟
امید قدرت حرکت ماست
و تکیه بر شانه های یکدیگر
چون زنجیری آهنین
ما را به هدف وصل می کند
در این جریان مخالف رود
همراهی ات را می طلبم
و قول ماندن می دهم
تا پایان راه
در کنار تو
اما ...
به من بگو ای همسفر
آیا امیدی هست برای رسیدن
به پایان این رود خروشان ؟؟؟
آیا این تلاش بیهوده نیست؟؟؟
آیا خستگی هایمان را نتیجه ای هست؟؟؟
به من بگو ...