دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

پرانتز باز ( ...




دوستت دارم ولی

پرانتز باز  ( ...

   ...

ادامه نمی دهم


کلمات مرا محدود می کنند

نمی گذارند شروع کنم داستانی را

که نهایت بزرگی عشق را نشان می دهد


من با واژه ها قهرم

و آشتی نخواهم کرد

مادامی که مرا می آزارند

و یا می گریانند


من با جمله ها درگیر می شوم

وقتی نفسم

میان زنجیرهایشان گیر می کند


من با عبارات دشمنی می کنم

وقتی حرف دل مرا

آنچنان در هم می پیچند

که هرگز از آن بیرون نمی آیم


من از نوشته ها می گریزم

وقتی پشت دیوار شیشه ای عشق

روح مرا

با انبوهی از عشق

تنها می گذارد


من از شعرها دلگیر می شوم

وقتی

نجواهای شبانه ی مرا

به دست فراموشی می سپارد


من با لبهایم وداع می کنم

آنگاه که نمی توانم با تو سخن بگویم

یا حتی حرف دلم را ...


پس مثل خودت

ساده می نویسم

دوستت دارم

ولی ( ...

پرانتز را هرگز نمی بندم...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد