دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

گردبادهای زمستانی


معجزه می کند

این دستان سرد تو،

 وقتی که تن مرا

این‏گونه آتش می‏ زند 


سرمایی که درونت نفوذ کرده را

 به دستان من بسپار


شاید بتوانم

 اندکی از آتش درونم را

با تو قسمت کنم


دستانت را در جیبت نگذار

محبتم را نادیده نگیر

پیام های عاشقانه ام را رد نکن

شاید اینگونه خودم اندکی آرام گیرم



دلم آرامش می خواهد

ایکاش زودتر خوب شوی

من به آرامش با تو بودن نیازمندم

آیا تو را به نوازش های من نیازی هست؟؟؟


من تو را در کنارم می خواهم

گرم و آتشین

مثل همیشه

بی هراس رفتن

نگذار سرمای خیابان های شلوغ

تو را از من دور کند


داروها حال تو را بهتر می کنند

کاش می توانستم همانند آنها ...


قطعا من نیز می توانم با بوسه ای آرامت کنم

کاش مجال بوسیدنت را می یافتم

آنوقت به تو نشان می دادم

که این دریای طوفانی دلم

هنوز می تواند مرهم حال خرابت باشد


زودتر خوب شو

مانند همه ی روزها

به تو نیاز دارم

صبر خواهم کرد

منتظر خواهم ماند

دعا خواهم کرد

و همچنان دوستت خواهم داشت...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد