دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم

نگار من

زلف زیبا بر باد نده

جان مرا بر باد نده

مگر نمیدانی آن زلف زیبا مرا دیوانه می کند

نگذار نسیم در لابه لای زلفان تو بوزد

نگذار باد با زلف پریشانت صورت مرا نوازش دهد

و مرا با خود به رویا ببرد


زیبای من

آن لحظه هایی که با توام

و تو را و احساس تو را در کنارم می بینم

دیگر هیچ نمیخواهم به جز امتداد آرامش با تو بودن

و آن لحظه که دلتنگی های تو را می بینم و برق شادی را در چشمانت

دلم میخواهد زمان همانجا متوقف شود تا ابد


ابدیت من

سرانجام در یک شب

که مهتاب در آسمان چشم انتظار ماست

و همه عالم را به خواب ناز فرا می خواند

به سیم آخر می زنم

و خود را در دریای زلف های زیبایت غرق میکنم

و در همان شب خودم و خودت را به آرزویمان می رسانم




یارم میایه!

شده آشوب دلم گویی نگارم از سفر آمد

نوازید شهر آشوبی  که یارم از سفر آمد

 

بزد آتش به دلخانه بکرد می را به پیمانه

زنم من جام جانانه، قرارم از سفر آمد

 

شدم فرهاد بشد شیرین شدم تیشه بشد سنگین

خوشا اکنون که آن مشکین وفارم از سفر آمد

 

به هر دم باده بُد دستم که شد باده همه هستم

خبردار تا بشد شَستم،بهارم از سفر آمد

 

 

بخوان مطرب ز شادی ها،بخوان از عشق بازی ها

بخوان مجنون ز لیلی ها،شرارم از سفر آمد

 

سپهرا بسته کن لب را،ببند آن چند لب و کب را

ممیران وقت امشب را،نگارم از سفر آمد

 

بیا که دلم برای دیدنت تنگ است

بیا که دیگر قرارم نمانده است...



شنبه های بی تو

امروز شنبه

همه چیز به یاد تو شروع شد

وقتی از خواب بیدار شدم

وقتی عطری که تو برایم خریدی را زدم

وقتی از خانه بیرون آمدم و کسی نبود که صبح را به او خوشامد بگویم

وقتی کرایه تاکسی را حساب می کردم و به جای کیفم جاکلیدی که تو برایم خریدی توی دستم آمد

وقتی به سر کار آمدم و در لیوانی که به من داده بودی چای خوردم

وقتی به کمدم نگاه کردم و یادگاری های تو را در آن دیدم

وقتی کامپیوترم را روشن کردم و کسی نبود که اولین لبخند صبحگاهی ام را تقدیمش کنم

تازه اول صبح است و این همه خاطره

الان می فهمم که من و تو چگونه در هم تنیده شدیم

و چگونه زندگی مان به هم وابسته شده است

تازه اول صبح است و تا شب هزارن چیز است که مرا به یاد تو می اندازد.


راستی گلدانت را هم یادم نرفته

که در جلوی من قد کشیده است

و یادآور عشقی است که بین ما به وجود آمد و رشد کرد


هنوز وقت ناهار مانده است و بی تو بودن 

یادش به خیر آن نگاه های مخفیانه و پیام های عاشقانه


و سخت ترین لحظه ساعت 4 است که همیشه وقت رفتن بود

و وقت رسیدن

و امروز وقت رفتن می رسد و من باید تنها و بی تو بروم و به یاد تو


راستی جایت اینجا چقدر خالی است

بهتر بگویم تو که نیستی اینجا خالی است


دلم نگاهت را میخواهد

دلم دستان ظریفت را می خواهد

دلم بوسه می خواهد

دلم تو را میخواهد...


برام هیچ حسی شبیه تو نیست

حالا که از من دور شدی کم کم داره یه چیزایی دستگیرم میشه

دارم حس جدیدی رو تجربه می کنم

حس دلتنگی کشنده

حس خالی بودن از نفس

حس نداشتن مهم ترین دلیل زندگی


وقتی با ناراحتی از من جدا شدی

فکر می کردم حالا دوری تو رو راحت تر تحمل می کنم

ولی خیلی نگذشت که فهمیدم که اشتباه کردم

درست زمانی که داشتی از من دور می شدی

دلتنگی سراسر وجودم را گرفت .

و اکنون تنها دلخوشی من شده انتظار خبری از تو


نمی دانم اسمش چیست؟

دلتنگی

عاشقی

جنون...

هر چه هست شیرین است .


دیگر موسیقی هم مرا آرام نمی کند

همه صدا ها تمام می شود ولی باز صدای دلم بلند است که بهانه می گیرد

بهانه تو را

هی غر میزند

هی داد می زند

پس کی از سفر بر می گردد؟!


کجایی عشق من ؟!؟!

نمی دانم چرا اینقدر زود دلم برایت تنگ می شود.

تو که از جان هم به من نزدیک تری.

تو که در نفس هایم نفس می کشی

و از چشم من دنیا را نگاه می کنی...


نه غرش موجی و نه بیقراری قایقی

بر روی آب برای رسیدن به ساحل.
که تو خود ساحلی هستی بی پایان

دورادور این بیکرانه تلاطم های گاه و بیگاه.


و زورق سرگردانی ام را، از اسارت جوش و خروش های سر به هوا نجات دادی.

نمی شود درک کرد.
نمی شود فهمید ، راز این دلتنگی را
این روزها اگر بغضی ترک می خورد.

اگر غمی جدید زائیده می شود.
اگر آهی از تارهای داغدیده ی سازم بر می خیزد.
بدان همه برای توست.


برای تویی که نمی دانم روزی خواهد رسید که چشمانت از آن من شوند.
و من چشم انتظار آن لحظه، هر گاه به آسمان نگاه میکنم، صدایت می زنم.
نه با نوای زبان که با نوای دل.

چرا که تو درون منی و دیگر نیازی به آوا و کلام نیست.


نمی دانم کجایی

هر کجا هستی هر چقدر دور

فریاد می زنم

فریاد بی صدا

عشق ممنوع من عاشقانه عاشقت هستم...




نزدیک تر نیا!!

هر چه به تو نزدیک می شوم دیوانه ترم می کنی

عاشق ترم می کنی

این روز ها جاذبه ات دو چندان شده است

می دانم چرا


این رو ز را فراموش نمی کنم

روزی که همه چیز برابر بود پنجاه پنجاه !

بوسه ها نوازش ها حتی آغوش گرم و آرامش

خودت می دانی که مدت هاست منتظر این روز هستم

وای که این جریان صمیمیت دارد مرا با خود می برد.

صمیمیت همراه با آرامش محض و خالص.


این شاهکاری است که خودم کشف کردم

خودم زنده کردم و پرورش دادم

و به آن افتخار می کنم


وقتی سر روی شانه هایم می گذاری

دوست دارم بلند بلند آواز بخوانم

"منو حالا نوازش کن همین حالا... "

و باز ترانه ها به پایان می رسد

و من همچنان با صدای بلند تو را فریاد می زنم

این فریاد بی صدا را فقط تو خواهی شنید

حتی اگر از همین جا از این دور دورا فریاد بزنم

چشمانت را ببند

می شنوی صدایم را که می گوید :

عشق من آیا برای همیشه مال من می شوی؟؟


وقتی نیستی

فکرت از سرم نمی رود

به یادت آهنگ گوش می کنم

همه آهنگ ها تو را به یاد من می آورد

"وقتی نگاه کنی دیوونه می شم"

همه آهنگ ها حرف دل من را می زند .

"حالا که هستی و ..."

هیچ می دانستی زمانی که نیستی هستی

و زمانی که هستی دیگر هیچ چیز نیست

"همین عادت با توبودن هنوز لحظه لحظه ام با تو خوشه"

همه آهنگ ها تمام می شود ولی یاد تو همچنان در وجودم موج می زند.


همین عادت با تو بودن یه روز اگه بی تو باشم من رو میکشه


چه نقشه ای برایم کشیدی!!!

چه می خوای از من

چه می کنی با من

چه نقشه ای توی سرت است

که هر روز مرا عاشق تر از دیروز می کنی


نمی دانم

دست خودم نیست

از اختیار من خارج است

این کششی که به سوی تو دارم

و این فاصله ای که از بین می رود.


این روز ها دوست داشتنی تر هم شدی

خودت می دانی چرا

نقشه ات دارد جواب می دهد

و دل من دیگر مال خودم نیست


شاید روزی که خیلی دور هم نیست

توبه ام را بشکنم

و با افتخار تو و خودم را به آرزوهایمان برسانم

و فریاد بزنم:

                     ای زیبا ترین گناه تاریخ


عاشقانه دوستت دارم. . .


همیشگی ترین من

این روز را به خاطر خواهم سپرد

روز همراهی روز صبوری و روز مهربانی تو

خوشحالم که درست را خوب آموختی

و خوشحال از اینکه تو را دارم


دیروز دستانت چه جادویی شده بود

و چه انرژی به من میداد

آن دستان ظریف و این همه مهربانی

این همه عشق

دیگر دستانت سرد نبود

و برعکس این دستان من بود که به گرمای دستانت نیاز داشت

و نگاهت که چراغ دل مرا دوباره روشن کرد


آهای همیشگی ترینم

           تمام فعلهای ماضیم را ببر

                     چه در گذر باشی چه نباشی

برای من

         استمراری خواهی بود

                  من هر لحظه تو را صرف میکنم..


همیشگی ترین من ، لاله نازنین من

بیا که جز به رنگ تو ، دگر سحر نمی شود


کار از کار گذشته . . .

عاشقم شدی

بعد از اینکه مرا عاشق خود کردی

بعد از اینکه مرا در زندان قلبت زندانی کردی

حالا که کار از کار گذشته عاشقم شدی

حالا که تاب یک لحظه دوری تو را ندارم

حالا که یگانه معشوق زندگی من شدی


دوستت دارم

و عاشق شدنت را دوست دارم

هیچ می دانی وقتی عاشق می شوی زیباتر می شوی

و عاشق ترم می کنی


عشق ممنوع من

زیباترین دختر روی زمین

مهربان ترین فرشته آسمان ها

آنگاه که اشک های پاکت بر گونه هایت جاری می شود

دلم درد می گیرد

و دنیا برایم به پایان می رسد.


عشق من

خندان باش و عاشق ترم کن

و دنیا را برایم گلستان کن


عاشق من

            معشوق من

                                     تو مهمان ابدی قلب منی!!



رویای من

شب است و سکوت است و ماه است و من
من و یک دل تنگ

آه که این شب چقدر طولانی است


چشمانم را می بندم
چه دنیای زیبایی است این خیال...
تو در کنار من
من در کنار تو

چشم در چشم هم


نمی دانم دلم چه می خواهد
ولی می دانم که هرچه هست از توست
شاید چشمانت را میخواهد که به من نگاه کند و لبخندت را می خواهد که مرا بی تاب کن
نمیخواهم چشمانم را باز کنم

چه رویای شیرینی


ای رویای هر چشم بستن من
                       برای همیشه و تا ابد
دوستت دارم...

عشقم را باور کن

سلام عشقم


تو همانی

همان نگاه

همان چشمان

مگر میشود از چشمان زیبا دست کشید

و از آرامشی که در دستانت است

و از لبخند زیبایت


باور کن

            باور کن

                         باور کن


اگز نمی توانم محکم بنویسم
ولی می توانم محکم فریاد بزنم

دوستت دارم باور کن

ای  زیبایی یک گل سرخ، ای پاکی یک چشمه زلال،

         ای لطافت باران بهار ای همیشه یارم

                    ای آرامش وجودم، ای همه همه بود و نبودم،

                                  ای هستی و تار و پودم ای تو طلوع زندگی ام


  ای ناجی لب تشنگی ام ای تو عشق زندگی ام، همیشگی ام، ماندنی ام


دوستت دارم

و خواهم داشت٬

ای که تو لایق این دوست داشتنی...


عاشقت می مانم و خواهم ماند٬ ای که تو لیلی این دل دیوانه ای...


باور کن....


دوستت دارم . . .

در بوی نارنجی پیراهنت

 

تاب می‌خورم

 

بی‌تاب می‌شوم

 

و دنبال دست‌هایت می‌گردم

 

در جیب‌هایم


همین که باشی

 

همین که نگاهت ‌کنم

 

مست می‌شوم



به قول شاعر که میگه:


دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟


شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟



زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد،
قدر این خاطره را ، دریابیم



عشق پاک

نمی دانی بر من چه گذشته است

ولی هر چه هست همچنان دوستت دارم و همچنان دلتنگت می شوم

و این بار با نگاهی دیگر و عشقی دیگر

امیدوارم که بتوانم از پس این عشق بر بیایم

و بتوانم عشق خود را آنچنان که میخواهم و آنچنان که شایسته توست ابراز کنم

و همچنان دعا میکنم ...


دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را در انحصار قطره های اشک نبینم

دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم 

دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد همیشه از حرارت عشق گرم باشد.



چشمانم به آسمان است


چشمانم به آسمان است

و منتظر

چرا این ساعت ها نمی گذزد ؟

پس کی ساعت 9:30 دقیقه سر می رسد

تا من به آسمان خیره شوم و قاصد خوش خبر سوار بر بال نسیم  از یار من خبری برایم آورد.

بوسه ای نوازشی خاطره ای ...


چقدر دلم برای آن چشمان زیبا تنگ شده است .

به آسمان نگاه می کنم تا شاید در نور ستاره ای برق چشمان تو را ببینم

و سیاهی آسمان شب مرا به یاد سیاهی چشمانت بیندازد.


اینجا همه چیز خوب است

از در و دیوار آرامش می ریزد

همه دل ها آرام است

دل من هم آرام است

ولی انگار یک چیزی کم دارد .

یک چیزی را جا گذاشته است.


گاهی وقت ها برای خود خلوت می کنم و مشغول راز و نیاز می شوم.

به ناگاه به یادت می افتم

و طبق معمول چشمانت

و نگاهت

و آن زمان است که لبخند بر لبانم نقش می بندد

و دعا می کنم ...


و در آخر سفارش همیشگی

یادت نرود...