دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

پروانه ها...

شالو کلاه کن آسمون خیسه ، چترتو واکن گریه بارونه

                                                           حالو هوای  برگ ریزون چشمات ، پائیزم نمی دونه

پروانه ها وقتی که می سوختن ، تقدیرتو دوختن به تقدیرم

                                        هر وقت دلت می گیره می سوزم ، هر وقت دلت می سوزه می میرم

 

                    خیلی دلم گیره ، خیلی گرفتارم ،  دوست داشتنت خوبه ، خیلی دوست دارم

  محبوب من چشمات به من می گن ، روز جدا یی خیلی نزدیکه

                                             میری نمی دونی که دور از تو ، دنیام چقد غمگین و تاریکه

 دنیای من تاریکه و غمگینه ، بار جدایی خیلی سنگینه

                                      هر کس که از حالم خبر داره از شونه هام این بارو بر داره

                      خیلی دلم گیره ، خیلی گرفتارم ،  دوست داشتنت خوبه ، خیلی دوست دارم


  خیلی دلم گیر است ، بیش از آنچه بیندیشی . . .

  

دوستی غیرمعمولی...

دوستی ساده ی ما غیرمعمولی شد

نمیدونم اون روز تو وجودم چی شد

نمیدونم چی شد که وجودم لرزید

دله من این حسو از تو زودتر فهمید

تو که باشی پیشم دیگه چی کم دارم؟

چه دلیلی داره از تو دست بردارم؟

بین ما کی بیشتر عاشقه من یا تو؟

هر چی شد از حالا همه چیزش با تو!

دیگه دسته من نیست بستگی داره به تو

بستگی داره که تو تا کجا دوسم داری

بستگی داره که تو تا چه روزی بتونی

عاشق من بمونی منو تنها نذاری

دست من نبود اگه اینجوری پیش اومد

میدونستم خوبی ولی نه تا این حد

انگاری صد ساله که تو رو میشناسم

واسه اینه انگار روی تو حساسم

منه احساساتی به تو عادت کردم

هر جا باشم آخر به تو برمیگردم

نوشته های قدیمی

 

آخر مرا شاعر کرد 

واژگان زیبایش مرا وادار به نوشتن ساخت 

 

می نویسم 

بی آنکه اراده از من باشد 

قلم 

خودبخود به نوشتن در می آید 

و بهانه های قلبم  

بر روی کاغذ می آیند 

و سپیدی دفتر را عاشق می کند 

 

من اکنون مسافرم 

مسافر جاده های شعر 

کوله بارم پر است از  

حرف های نگفته 

و متن های ننوشته 

 

من برای نوشتن بهانه نمی خواهم 

ستاره های  آسمان چشمانت  

بهترین انگیزه برای نوشتن است 

و در لحظات بی کسی 

فانوس دریایی تاریکی هاست 

 

چشمانت آشناست 

و از پشت پرده فاصله ها 

با من سخن می گوید 

و قاصدک های قلبم رها می شوند....

در کلام نمی گنجد...

عشق یعنی سکوت حاکی از راز .........

 

نظاره ی رقص کائنات...........

 

نوعی حس دل که در کلام نمی گنجد......

 

آنچه به نام عشق در کلام جاری شود ......

 

عشق نیست......

 

زمانی که عشق  حس شد ........

 

همون نوری که بر قلب می تابه .......

 

زبان هماندم بسته می شود.......

 

تعبیر و تفسیر در آن جایی ندارد......

 

حس وحدت بی انتها ........

 

 در عشق رنج نیست ........

 

اسارت نیست .........

 

بیقراری نیست .........

 

اشک هست ........

 

اما نه اشک غم........

 

نه اشک هجران ........

 

بلکه اشک وصال ........

 

اشک وجد است ........

 

عشق در سکوت می گنجد ولی در کلام نه ......

 

چون سکوت بی انتهاست .......

 

حد و مرزی ندارد.......

 

جاری ست  همچو عشق........

 

در ظرف نمی گنجد...........

 

از دیوارها و مرزها عبور می کند .......

 

ولی کلام در ذهنها حبس می شود .........

 

نیاز به تفسیر دارد........

 

و تعابیر متفاوت می شود........

 

 معنی عشق همیشه و همه جا ........

 

یکسان است .......

 

عشق تابع زبان نیست .......

 

عشق تابع فرهنگ نیست.........

 

عشق تابع اجبار نیست.........

 

عشق تابع قانون نیست ...........

 

عشق تابع نوع و شکل جسم موجودات نیست ......

 

 عشق را در سخن نمی توان کامل دید..........

 

اما در نگاه میتوان .........

 

سخنی که زده می شود .......

 

 بیشتر در گوشها حبس می شود.......

 

و تبدیل به افکار و اطلاعات می شود.........

 

اما نگاه و تجربه از مرزها عبور کرده ..........

 

و بر مغز و درون هر چیزی  نفوذ می کند ..........

 

بوسه ابتکاریست از طبیعت ، برای زمانیکه احساس در کلام نمی گنجد . . .
 میبوسمت....

خالی

 

 

 

 

این نامه را خالی می فرستم  

کلمات احساسم را محدود می کنند ... 

عاشق نوازش کردن تو ام

می شود عاشق بود


می شود عاشق شد


عاشقی این نیست که با هم باشیم


عاشقی، یاد و خاطره هست


وقتی او نیست


عاشقی ...


هرم نفس است، داغی زودرس است


بوسه ای بی هوس است


هوس با او بودن


نه، هوس نه،


گاه کنج لب خود را خوردن


هم بیاد گرمی، زتنش یاد کنی


دست در زلف پریشان زدن است


یاد زلفی که بروی تن عریان تو میرقصیدند


نفسش بر صورت، دستهای گرمش حلقه دور گردن


لب به لب


سینه به سینه


دل به دل دادن است


پای در پای هم انداختن است

........


چه خیال خوبی

 

 

 

 

 

بگذار نوازشت کنم ماه من

امروز با من... امروز با تو...

امروز شادم

               شادم

                        شادم


می خواهم از شادیم بگویم

با ساده ترین کلمات

بی آن که در جستجوی وزن و قافیه باشم

و بی آن که حتی در پی واژه ها بگردم


در این روز

روز تولدم

روزی که با هدیه ای از سوی تو شاد شدم

می خواهم از تو بگویم

از تو که صادقانه دوستت دارم و می دانم که دوستم داری


همراه با همین قطرات ریز باران

همین قطرات طلایی

که در هوای شاداب بهاری تو را مشتاق نوازش من می کند

وقتی که آرام.... سر بر زانوان نیرومند و عاشقت می گذارم


امشب شادم

امشب نه دلم می خواهد برایت از آسمان ستاره بچینم

و نه می خواهم به شهر آرزوها و رویاها بروم

فقط  می خواهم ساده و با صداقت

همراه با شاخه گلی که به من دادی


از اعماق وجودم

با چشمانی خندان 

و لبانی آتشین

 بگویم دوستت دارم


و می خواهم بگویم این سخنی نیست که تنها بر زبانم بیاید

و یا نوشته ای باشد در بین خاطراتمان


من قداست عشقت را

بر  بند بند وجودم حس میکنم

هرچند ممنوع باشد


 در این روز

که برگ دیگری دفتر عمرم ورق خورد

 با شادی وصف ناپذیری از تو

از دیوانه ترین و ممنوع ترین عشقم خواهم گفت

و با زبان تمام اندام ظریفم 

فریاد خواهم :

        دوستت دارم

                      حتی اگر ندانی چقدر...

 و قدر محبتت را خواهم دانست

                         حتی اگر باور نکنی...



امروز بی تو!

هر روز با تکرار نبودن تو

قلبم تنگ و تنگ تر می شد

مثل تنگ ماهی قرمز کوچک

که بال بال می زند در بی موجی

آرزو می کنم از دریاها دور نشویم

امروز چقدر دور هستیم!

اما تو می گویی...

دوری این راه قلبمان را نزدیک تر می کند

و من کنار پنجره ام هر روز به آسمان خیره می شوم

و عطر تو را استشمام می کنم

که از گذر این راه می آمدی...

می اندیشم غصه های هر روزه ام کم نبودند

امروز بی تو! تنهایی بی رحمانه تر

بر صورتم سیلی می زند...


دلتنگی امانم را بریده...



دلتنگم
ماهی قرمز کوچکی
در تنگنای تنگ...
تکه سنگ سرخی آویخته
بر خاموشی استاده آب
تیزاب فراموشی...

آغاز بهار


متن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنید
متن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنید
متن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنید

سلام

سلام

سلام

یه بهار دیگه از راه رسید

یه عید دیگه

بازم شروع شد بی تو...

بازم دور از تو ...


اما می خوام هفت سین عید رو توی دلم با یاد تو بچینم:


سبزه به یاد نگاه زندگی بخش و مهربونت

سمنو به یاد گرمی آغوش پر از نوازشت

سرکه به یاد ترشی شوخی هات

سیب به یاد سرخی لبخندت

سنجد به یاد شیرینی کلامت

سکه به یاد درخشش قلب با ارزشت


اما یه سین کم دارم

می خوام هفتمین سین رو یه سلام بذارم

یه سلام به عشق

به عشق بزرگ ولی ممنوع من و تو


با تمام ممنوعیت ها و محدودیت ها... دوستت دارم...

عیدت مبارک عزیزم!