دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

یلدایی دیگر


پاییز قدم به قدم از ما دور می شود

      دامن نارنجی اش را از زمین جمع می کند

              و خرامان دور می شود

زمستان خندان پیش می آید

       برف های دامنش را روی زمین می تکاند

              و ما را دعوت می کند به آغوش‌های گرم و بوسه های آتشین


امشب شب یلداست

یلدایی دیگر با تو و در کنار تو

یلدایی به سرخی انار صورت مهربانت

به لبخند پسته لبانت

و به شیرینی هندوانه‌ی نگاهت


امشب من چه ذوقی دارم

که حتی یک دقیقه بیشتر در کنار منی

و بیشتر به تو حرف خواهم زد


یادت نرود ای عشق دیرینه ی من

من اینجا

به اندازه‌ی تمام برگ‌های پاییزی

و دانه‌دانه‌های برف

برایت عشق دم می‌کنم

محبت دان می‌کنم

و می‌شوم همان سهم تو

از هندوانه‌ی شیرین روزگار


امشب چه بلند است

بخت و اقبال من

که مهربانی چون تو در زندگی ام

همچو ستاره‌ای درخشان سو سو میزند


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد