آخر هفته ها تو باید باشی
باشی تا هفته مان، شاد تمام شود
و هفته جدیدمان، شیرین شروع شود
آخر هفته ها تو باید باشی
که با گرفتن دست هایت
مشکلات هفته ام رافراموش کنم
و آماده شوم برای یک شروع تازه
و یک هفته جدید
شاد و با انرژی
آخر هفته ها با تو عالی است
تو هستی و پیک نیک های یک روزه
آغشته به حس شادی و شیطنت های کودکانه
و من بدون اینکه خجالت بکشم
با سروصدا شادمانی کنم
و با خیال راحت ته نوشیدنی ام را هورت بکشم
کفش های پاشنه بلندم را کناری بگذارم
و پابرهنه یا با کفش های اسپرت سفید و صورتی ام
دوان دوان دنبال سوژه عکاسی باشم
زنبورها را بپرانم
آتش را هم بزنم
و بلند بلند بخندم و آواز بخوانم
و برایت مهم نباشد که بقیه چه می گویند
بلکه برایت مهم باشد آخرین کتابی که خوانده ام ...
و آخرین فیلمی که قرار است ببینیم...
آخر هفته ها با تو شیرین است
در شلوغترین خیابان های شهر
پشت چراغ قرمز
آهنگ مورد علاقه مرا گوش می دهیم
و سرم را که به پشتی صندلی تکیه می دهم
و در گذر از اتوبان
چشمانم ناخودآگاه بسته می شود
تو لبخند میزنی و صداها را کم می کنی
و آرام ارام نوازشت را حس می کنم
و باز هم خوابم میبرد و شرط را می بازم
آخر هفته ها را دوست دارم
چون با همه ی روزها فرق دارد
تو را دوست دارم
که چه خاطراتی میسازی
و برای همیشه مرا گره میزنی با آنها
و من که باز شاعر میشوم
البته
قصیده و غزل و مثنوی نمی سرایم
تنها
چند خطی دلنوشته
از ذهن بی تابم تراوش می کند
و سپیدی صفحه را عاشق می سازد
آخر هفته ها
من با خود زمزمه می کنم:
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را