چه بهار زیباییست
وقتی تو اینجایی
و چه آفتاب لذت بخشی است
وقتی تو بر من میتابی
یک نوروز دیگر
شتابان به سمت ما آمد
و سال جدید
ما را در آغوش گرفت
اما
عشق دیرین ما
هنوز نشسته و ما را نظاره میکند
فنجانی چای می نوشد و لبخند میزند
و آلبوم خاطرات را بار دیگر ورق میزند
و به این میاندیشد
که این سال جدید
چه نقشی از ما
در این آلبوم جای خواهد گرفت
و چه طرح رنگارنگ جدیدی
در صفحات آلبوم، خاطره خواهد شد
من...
دختر بهار...
به تو دلبسته ام
و هزاران بار
و هزاران سال
خواهم گفت
نفیس ترین خاطرات زندگیم
همه رنگارنگ حضور توست
پس با من باش
با من باش و مرا رنگ بزن
بهاری و سبز
عاشق و سرخ
و آسمانی و آبی
پرشور و نارنجی
من از سخاوت دستان تو
رنگ میگیرم
و شوق پرواز...
دستان مهربانت را
تا ابد به من بسپار
من
با داشتن تو
تا همیشه
همچون باران
پرتکرار و باطراوت خواهم ماند