می خوام به زبون ساده بگم
خیلی صمیمی و خودمونی
مثل انشاهای دوران بچگی
مثل نوشته های یواشکی دوران نوجوونی
که عشق رو روی کاغذ می کشیدیم
و بعد پنهانش می کردیم
تا کسی نبینه
می خوام یواشکی بگم
می خوام به زبون ساده بگم
مرد من مهربوونه
خیلی خیلی مهربون
این رو میشه از توی نگاهش فهمید
از حرف زدنش
از صدای گرمش
و از دل بزرگش
مرد من خیلی دوست داشتنیه
این رو از رفتارش فهمیدم
از شوخی کردنش
از لبخند زدنش
و از من رو زیبا دیدنش
مرد من خیلی شیطونه
از بازی کردنش فهمیدم
و از آغوش کشیدنش
از بوسه های بی هوا
و نوازش های یواشکی
مرد من خیلی عزیزه
اینو از من رو دوست داشتن فهمیدم
از مواظب من بودن
از آشیانه ساختنش
و از احتیاط کردنش
این رو از اندوه لبخندش فهمیدم
و مهربونی در اوج عصبانیتش
و سکوتش وقتی که ناراحته
مرد من خیلی شیرینه
این رو از قصه گفتنش فهمیدم
از شعر خوندنش
از تعریف کردنش
و حرف زدن شیرینش
مرد من خیلی عاشقه
خیلی خیلی عاشقه
اینو نمی دونم از کجا فهمیدم
فقط فهمیدم
خیلی وقته که فهمیدم
سلام..خویلی از خوندن مطالبتون لذت بردم
خودتون مینوسید؟؟
سلام
آره عزیزم
همین جور که از اسم وبلاگمون پیداست
اینا همش دل نوشته هستش
هر چی تودلمون باشه می نویسیم