دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

بدجور عاشق شدم

چشمان ناز تو ،

 قلب مهربان تو،

 هر چه فکرش را میکنم محال است زندگی بدون تو


چه عادت کرده باشم به تو ،

 چه دوستت داشته باشم ،

 قلب عاشقم میگوید ،

 این روزهای عاشقانه را مدیونم به تو


روزی آمدی 

و مرا از حال و هوای تنهایی بیرون آوردی

عاشقم کردی

با مهر و محبت هایت، 

با قلب مهربانت

دیوانه ام کردی با آن چشمهای نازت

چه ناز است چشمانی که لحظه ای دیدن دوباره اش برایم آرزوست


دوست دارم لحظه های در کنار تو بودن را با چشمان ناز تو سر کنم ،

 تا غرق شوم درون چشمهایت 

تا بشکنم سکوت را به بهانه ی دیدن چشمهایت

تا بگویم درد دلهایم را برایت ، 

تویی که بی خبر نیستی از دل پرآشوبم


 خیره شده ام به چشمهای زیبای تو،

 تو نیز عاشقانه نگاه میکنی به چهره عاشق من ، 

لبخندت مرا دیوانه تر میکند،

عزیزم بیشتر از این تو را ببینم به رویا نبودن این رویای زیبا شک میکنم ، 

میترسم که خواب باشم ، 

میترسم که در خواب عاشقت شده باشم ،

 میترسم که رویا را با حقیقت اشتباه گرفته باشم!


تو نیز مانند من دلتنگ می شوی

 از اینکه دیدارمان به سر رسیده  و تا فردا مرا نمیبینی

چگونه سر کنم شب را تا فردا ،

نمیدانم حقیقت عشق تو را باور کنم یا آن رویا!

نمیدانم چگونه قلبم را راضی کنم که خواب نیست تو را داشتن را
ای قلب عاشقم باور کن عاشق شدن را

یاد نگاه تو مرا دلتنگ کرده،

 گرفتن دستهایت بی قرارم کرده ،

دیگر چگونه بگویم که بودن تو ،

مرا بدجور عاشق کرده.


حتی اگر با تو بودن رویا باشد ، 

می مانم تا ابد در همین رویا ، 

به خیال تو ، 

به خیال داشتن فرشته ای مثل تو ، 

به همین خیال رویایی زندگی میکنم...


 
نظرات 1 + ارسال نظر
معصومه یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 04:10 ق.ظ

سلام!!دوستم!!بدجوری عاشق ی پسری به اسم عباسم!!ولی اون هیچی در این مورد نمیدونه

سلام
شجاع باش و عشقت رو به چنگ بیار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد