دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

چشمهایت

نگاهم کردی نگاهت کردم
دستم را به سویت گرفتم آن را گرم فشردی
به گرمای نگاهم لبخند زدی
مهر را در میانمان یافتم و به تو آموختم
روزگارم رابه تو بخشیدم و چشمانت را از آن خود کردم
عشق را هدیه کردیم
لذت بودن را در آغوش هم یافتیم
 و عاشق شدیم 
رنجیدیم
بخشیدیم 
و عاشق ماندیم


می دانستی

نگاهت طنین لذت
دستانت گرمای لبخند
و آغوشت مامن رویای من بود


می دانی 

چشمانت نمی تواند به من دروغ بگویند

و غم و شادی دلت را به من می گویند

برق چشمانت را دوست دارم 

و مرا به هیجان می آورد

زمانی که ناراحتی چشمانت برق ندارد

و مرا به اوج غم می برد


این را بدان

برای چشمانت نفس می کشم

اشک می ریزم
لبخند می زنم
عاشق می مانم
می گویم
و می نویسم

...چشمهایت را دوست دارم...



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد