دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

می شنوی صدای قلبم را ؟!؟!

گوش کن

خوب گوش کن

صدای ضربان قلبم را می شنوی که فریاد می زند "دوستت دارم"


آه آن روز که این فریاد را نشنوی من دیگر نیستم...



محبوب من


عشق تو مرا به کجا برده

عشق تو مرا به چه حالی انداخته ، این نوا، همان نواییست که عشق برای ما نواخته


چه کردی با من، که اینک حال من اینگونه است 

دل من بی قرار یک لحظه در کنار تو بودن است

چه کردی با دل من که اینک هوای دلم ، هوای دلتنگی است ،

کار هر روز و هر شب من بی قراری است

یک لحظه به بی تو بودن فکر کنم عاقبتش بیماری است

بدجور مرا به رویاها برده ای ، مرا از این رویا بیدار نکن ، 



تویی که توانستی مرا دیوانه ی چشمهای زیبایت کنی


تویی که توانستی مرا ، این دل تنهای مرا ، این دستهای خالی مرا 

وجود سرد و اتاق تاریک مرا پر از نیاز کنی 

آمدی و دلم را عاشق کردی و به دستهایم  گرما بخشیدی

و به آغوشم آمدی و با حضورت همه جا را پر از عشق و محبت کردی

نمیدانم چه بگویم ، تنها آرزوی من در این لحظات این شده که تو را ببوسم ،

تا با تو بودن را باور کنم و از اینکه تو را دارم روز و شب خدا رو شکر کنم


چه شیرین است آرزوهای عاشقانه ، به شیرینی لبهای تو...


گوش کن به صدای قلبم می شنوی صدایش را ...



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد