مهربانم
غمگین مباش
دل شکستن
رسم این زمانه است
یکی سنگ به دلت سنگ می زند
دلت می شکند
یکی از راه می رسد
تکه های شکسته را جمع می کند
دلت را از نو میسازد
اما این بار
به تو دل می بندد
به فرشته ها سپرده ام
وقتی کنارت نیستم
دستای مهربونشون نوازشت کنن
تا احساس تنهایی نکنی
و به ستاره ها سپرده ام
تا برات چشمک بزنن و سرگرمت کنن
تا دلتنگی سراغت نیاد
و به باد سپرده ام
بوسه هام رو بذاره روی گونه هات
تا وقتی چشمات رو می بندی
من رو کنارت حس کنی
پس هر وقت دلت گرفت
جلوی آینه بایست و یه لبخند بزن
من رو تو چشمای خودت می بینی
که تمام دنیام رو فدای لبخندت می کنم
عزیزترینم
مهربان ترینم
دوست داشتنی ترینم
نبینم حال و هوای برگ ریزون چشمات رو .......
فراموش نکن:
هر وقت دلت می گیره می سوزم
هر وقت دلت می سوزه می میرم
به یاد توام ...
آیا تو هم به یاد منی
همان قدر که من به یاد توام؟!؟؟
عاشقم شدی
بعد از اینکه مرا عاشق خود کردی
بعد از اینکه مرا در زندان قلبت زندانی کردی
حالا که کار از کار گذشته عاشقم شدی
حالا که تاب یک لحظه دوری تو را ندارم
حالا که یگانه معشوق زندگی من شدی
دوستت دارم
و عاشق شدنت را دوست دارم
هیچ می دانی وقتی عاشق می شوی زیباتر می شوی
و عاشق ترم می کنی
عشق ممنوع من
زیباترین دختر روی زمین
مهربان ترین فرشته آسمان ها
آنگاه که اشک های پاکت بر گونه هایت جاری می شود
دلم درد می گیرد
و دنیا برایم به پایان می رسد.
عشق من
خندان باش و عاشق ترم کن
و دنیا را برایم گلستان کن
عاشق من
معشوق من
تو مهمان ابدی قلب منی!!
رنگین کمانی شده است این دل
مبهوت گشته است
هر برگ دفتر دلم را بار ها و بارها می خوانم
به نامی جز تو نمی رسم
نام زیبایت
رنگ از رخ واژه هایم می برد!
آری ...
نوشته هایم هم
در عشق نامت می سرایند !
حسودیم می شود
به برگ برگ صفحه ی دلم
که چه عاشقانه
مهرت را در خود جای داده
و تلنگر یادت
که مرا از هر آنچه غیر توست دور می کند
و من
لحظه به لحظه
قدم به قدم
واژه به واژه
به تو نزدیک می شوم
فارغ از فال هایی که می گیریم
و بی تفاوت نسبت به ممنوعیت این عشق
وفادارانه دوستت دارم
و بی ریا دلبسته ات می مانم
اجازه می دهی عاشقت باشم؟
اجازه دارم دیوانه وار دوستت بدارم؟
اجازه هست تو را از آن خود بدانم؟
امشب قلمم مبهوت این کلمات است که می نویسم
از غوغای درونم خبر دارد
و چه مغرورانه حکایت دلم را بر صفحه می نگارد
و چه آشوبی می کند این دل
در این دیار بزرگ سرگشتگی...
و دست هایم
که مرا به جرم دوست داشتنت ملامت نمی کند
و باز این دل بی قرار
که زمزمه وار می خواند :
دل جای تو شد جای کس دیگر نیست
آه که این شب چقدر طولانی است
چشم در چشم هم
چه رویای شیرینی
در این لحظه های قشنگ
به دنبال عاشقانه ترین واژه ها و کلمات میگردم
اما هیچ کلمه و واژه ای نمیتواند
عظمت حضور تو را در زندگی من وصف کند
فقط میگویم ” دوستت دارم ”
میدانم که در پس این چهره مهربانت
و صدای آرامش بخشت
قلبی آکنده از عشق نهفته است
پس من نیز احساساتم را
تقدیم به آن کسی می کنم
که حضورش در زندگی من دلخوشی همیشگیست
و بارها و بارها میگویم ” دوستت دارم ”
روزت مبارک ای خیال انگیزترین آرزوی ممنوع من!!!
سلام عشقم
تو همانی
همان نگاه
همان چشمان
مگر میشود از چشمان زیبا دست کشید
و از آرامشی که در دستانت است
و از لبخند زیبایت
باور کن
باور کن
باور کن
ای زیبایی یک گل سرخ، ای پاکی یک چشمه زلال،
ای لطافت باران بهار ای همیشه یارم
ای آرامش وجودم، ای همه همه بود و نبودم،
ای هستی و تار و پودم ای تو طلوع زندگی ام
ای ناجی لب تشنگی ام ای تو عشق زندگی ام، همیشگی ام، ماندنی ام
دوستت دارم
و خواهم داشت٬
ای که تو لایق این دوست داشتنی...
عاشقت می مانم و خواهم ماند٬ ای که تو لیلی این دل دیوانه ای...
باور کن....
قلمت را بردار
دفترت را باز کن
بنویس
"دوستت دارم "را بنویس
"دوستت دارم" را پر رنگ بنویس
"دوستت دارم" را خوشرنگ بنویس
"دوستت دارم" را محکم بنویس
هنگام نوشتن
قلمت را بفشار
بگذار کلمه ی "دوستت دارم "
در همه ی صفحات حک شود
بگذار تکرار شود
این واژه ی سرشار از احساس
قلمت را پر رنگ انتخاب کن
بگذار نوشته ات به این آسانی ها پاک نشود
بگذار ماندگاری اش را با چشمانم لمس کنم
قلمت را خوشرنگ بردار
بگذار حس کنم
زیبایی "دوستت دارم" را
و تردید را از یاد ببرم
یادت باشد
هنگام نوشتن صفحه ات سفید باشد
تا فقط و فقط "دوستت دارم " به چشمم بیاید
تا وقتی قلم به بلندای نوشتن از عشق می رسد
صفحه از شوق به خود ببالد
همین حالا
برایم بنویس
"دوستت دارم" را
پررنگ
خوشرنگ
و محکم
در بوی نارنجی پیراهنت
تاب میخورم
بیتاب میشوم
و دنبال دستهایت میگردم
در جیبهایم
همین که باشی
همین که نگاهت کنم
مست میشوم
به قول شاعر که میگه:
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد،
قدر این خاطره را ، دریابیم
آمدی
آمدی
آمدی
چه مهربان آمدی
و چه عاشقانه
با همان لبخند همیشگی
مثل باران آمدی
باریدی بر کویر خشک دلم
میدانی که بی جان بودم بی مهربانی هایت
سیرابم کردی
مثل بهار آمدی
سبد سبد طراوت و نشاط
میهمان لحظه های کوتاه دیدارمان شد
این دل بی قرار
لحظه های بی تو را
به هوای طلوع دوباره ات
سپری کرد
و حال که شاهد آمدنت هستم
تپش این قلب
لحظه به لحظه تندتر می شود
می نوشم
فنجانی از حضورت را
و چه طعم لطیفی دارد
تلاقی نگاههای دلتنگ
چه سبز آمدی لحظه ها رنگ عاشقانه گرفت
انتظارم به سر رسید
و تو را کنار خود می بینم
با تو بودن را می خواهم
با تو و عشق پاکت
با تو و قلب مهربانت
با تو و گرمای دستانت
بمان با من
می مانم با تو
و می سازیم لحظه های زیبای دوست داشتن ممنوع را...
لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ،مستم
باز می لرزد دلم ،دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های! نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ!
های! نپریشی صفای زلفکم را ، دست!
و نریزی آبرویم را ،دل!
ای نخورده مست
لحظه ی دیدار نزدیک است.
گل آفتابگردان را گفتند:
چرا شبها سرت را پایین می اندازی؟
گفت :ستاره چشمک می زند،
نمیخواهم به خورشید خیانت کنم......
ای عشق ممنوعم
من نیز همچنان دوستت دارم
بدان که همچنان به یادتم
دلتنگتم
عاشقتم
عاشقی عادت ما شده
فرقی نمیکند چگونه باشد
اما می دانم که همچنان پاک است
و آسمانی
و هیچ کس این را درک نخواهد کرد
می دانم تو همانی هستی که پریدن دوباره را به من می آموزی
با تو به اوج پرواز می رسم
شاد می شوم
و لبخند می زنم
امیدوارم معنای واقعی نگاه تازه ات را به عشق
درک کنم
امیدوارم نتیجه اش تنهایی نباشد
امیدوارم آرامش باشد و زیبایی
و دنیا دنیا عشق...
مهربانم
دعاهایت به دستم رسید
چشمانم همچنان بارانی است
اما بر لبانم لبخند است
فکر کنم اشک شوق باشد
ازین که هنوز دوستم داری
که برای دیدنم مشتاقی
که قدم به قدم به دیدارت نزدیک می شوم
تقویم را ورق می زنم
همه ی صفحاتش را انتظار پر کرده
و مهربانی
ای عشق ممنوعم
به انتظار یک عشق طوفانی ام....
نمی دانی بر من چه گذشته است
ولی هر چه هست همچنان دوستت دارم و همچنان دلتنگت می شوم
و این بار با نگاهی دیگر و عشقی دیگر
امیدوارم که بتوانم از پس این عشق بر بیایم
و بتوانم عشق خود را آنچنان که میخواهم و آنچنان که شایسته توست ابراز کنم
و همچنان دعا میکنم ...
دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را در انحصار قطره های اشک نبینم
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینمدعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد همیشه از حرارت عشق گرم باشد.