هیچ چیز در جهان
به خوبی بوی کسی که دوستش داری نیست
بوی نفس هاش
وقتی در آغوشش خوابت میبره
بوی دستاش
وقتی نوازشت می کنه
بوی عطرش
وقتی خودش نیست و لباسش هست
حتی بوی نوشته هاش اینجا
حتی اگه هنوز نخونده باشم
از وقتی تو اومدی تو زندگیم
همه چیز خیلی فرق کرده
سر آیینه ی اتاقم شلوغ تر شده
آهنگای شاد از همدیگه سبقت میگیرن
لاک ها و رژ لب های قرمز دلبری می کنن
و لباس های رنگی بی تاب پوشیده شدن
دست و دلم بی قرار نوازش تو
و سرم به هر بهانه ای کج میشود روی شانه ات
این چندمین سالروز تولد توست
که من روی کیک تولدت شمع میگذارم
و کلمات را از ته قلبم به روی کاغذ میاورم
چندمین.. مهم نیست..
مهم اینست که وجود تو در دنیا
برای عشق ورزیدن
برای خندیدن
و برای بودن کنار من
لازم است
اینبار نمیگویم تا همیشه با من بمان
میگویم تا همیشه من خواهم بود
به قول مولانا:
وز سینه جدا مشو که جانی...
تولدت مبارک جان جانان
باز بهار آمد و بوی تو را آورد.
بهار همیشه بوی تو را میدهد.
بهار امسال کمی فرق دارد..
زمستان سختی بود.
هر چه بود گذشت و تمام شد.
و اکنون تو در کنار منی .
و این بهار است که میفهمم بودن تو چقدر زندگی را زیباتر میکند.
بهاری دیگر در زندگیمان آغاز شده است.
فصلی جدید با اتفاقات جدید.
هر فصلی که بیاید اگر تو با من باشی آن فصل بهار است.
و هر کجای دنیا که باشم وقتی تو کنارم هستی آنجا خانه است.
محبوب من
حالا میدانم که چقدر دوری از تو برایم سخت است.
حالا میدانم که چقدر زیاد دوستت دارم.
حالا میدانم زندگی با تو چقدر زیبا و بهاری است.
پس بمان برای من و باش کنار من..
زیبای من
امروز تو به دنیا آمدی.
امروز خاص ترین روز تاریخ است.
امروز روشن ترین روز سال است.
امروز عاشقانه ترین روز عاشقانه ترین فصل سال است.
زندگی من
تو آمدی..
و بعد از آمدن تو دنیا برای من همیشه بهار است .
آمدنت مبارک
تولدت مبارک.
تو همانقدر عاشقی که شاملو می گوید:
«قلب من به این امید میتپد
که تو هستی،
تویی وجود دارد که من میتوانم آن را ببینم؛
او را ببوسم...
او را در آغوش خود بفشارم...
و او را احساس کنم...»
تو همانی هستی
که در شعرها و داستان های عاشقانه
مثال زدنی می شوی
و کسی باور نمی کند
این حجم از مهر را...
سالی جدید شروع شد
و من با ذوقی وصف ناپذیر کنار توام
هنوز همانقدر مشتاق
قلب تو را احساس می کنم
تو را می بوسم و در آغوشت می فشارم
عیدت مبارک همیشگی ترین