همین دلتنگی های کوچک و بی موقع
همین دلشوره های بیخود و بی جهت
همین چشمهای خیس یواشکی
همین لجبازی های بچگانه
همین بغض های بیقرار و دلتنگ
همین احساس بارانی و خیس
... اصلا همین نوشته های خط خطی
همه ی اینها عشق است..
بیتابی است...
دلتنگی است...
دلتنگی از جنس نیاز
و نیازی از جنس عشق
و عشقی از جنس آسمان
من کنار تو نباشم
بزگترین پارادوکس دنیا
رخ می دهد
زودتر
به من برگرد...
زمستان رسید...
پنجمین زمستان با هم بودن...
چهار سال همراهی..
چهار سال پر از شیرینی و البته کمی سربالایی...
چه زود میگذرد روزهای با تو بودن.
نگاهی به عقب میاندازم.
چه هاکه بر ما نگذشت...
ما ماندیم و کوله باری از خاطره
و یک عشق..
که قطره قطره و ذره ذره شکل گرفت.
و شد درختی تناور با ریشه ای عمیق.
ریشه ای در جان ما.
یادت می آید.
چه بودیم
چه شدیم
یادت می آید آن همه ممنوعیت..
آن همه قرارهای یواشکی
دلخوش بودن به اندکی دیدار..
یادت می آید..
یادت می آید
از فشردن دستانت تا در آغوش گرفتنت...
از روزهای برفی تا 731...
آرام آرام در جانم نفوذ کردی...
تا شدی همه چیزم
به من راه را نشان دادی
خوبی را نشان دادی
خوب بودن را نشان دادی
و عشق واقعی را
و این روزها...
در کنارم هستی
بدون ممنوعیت..
باعث می شوی حس های خوب را تجربه کنم
با تو شادم
با تو امیدوارم
و با تو آینده ام را خواهم ساخت
آینده ای زیبا و رویایی...
عشق زیبای من
با من بمان
برای تمام عمر
من به همراهیت زنده هستم
دوستت دارم
ای همراه آخر من...
یلدا هم رسید
بلندترین شب سال
اینبار گرم تر از همیشه
و در سخاوت آغوش مهربان تو
به یکی دیگر از خاطرات زیبایمان بدل شد
هراس تقسیم کردنت را ندارم
و جسورانه
طعم لبهایت را
با عمق وجودم حس می کنم
و چه خیال انگیز می شود
تعبیر آرزوهای قشنگ ما
از زبان حافظ شیراز
و چه زیبا نقش می بندد
آینده مشترک من و تو
در صفخات خوشرنگ این کتاب شعر
دوست داشتن تو
بزرگترین نعمت دنیاست
که روح مرا شاد می کند
و لبخند را به دنیایم هدیه می دهد
حتی با این عشق
کودکانه و شاد
گاهی پرواز میکنم
من دوستت دارم و تو این را میدانی
تو دوستم داری و من ازین حس مطمئنم
و این دوست داشتن ها را
بیشتر از هر چیز در این دنیا دوست دارم