ساعت صفر..
ما درکنار هم
بعد از رقص و سرخوشی با تو..
زیاد تکرار نمی شودو هر روز به تو ثابت خواهم کرد که چقدر دوستت دارم
چیزی نو در درونم زنده می شود
رنگی تازه
شعری زیبا
حسی رنگارنگ
شوری عاشقانه
و حرفهایی جدید و خوش رنگ
چقدر زیباست و هیجان انگیز
این سفرهای یک روزه رویایی
این دوردست های شاد و رنگی
و این رفتن های دونفره و آفتابی
وقتی پا به پای یکدیگر
می گذریم از کوچه باغ عشق
از آلبالوهای ترش و شیرین
و رودخانه های خنک و درخشان
من به نگاه گرم و مهربانانه تو دلخوشم!
و تو به لبخندهای سرخوش و شادمانه من مشتاق!
من به بهانه لیز خوردن
دستان عاشق تو را محکم تر میگیرم
و تو مثل همیشه
کوهی میشوی استوار
برای تکیه کردن من
چه معجون بی نظیری می شود زندگی
من ... به همراه تو....
لمس دستان تو ..... و تن خسته ی من
آغوش مهربان تو .... و عطر نفس های من
حس عشق تو..... و حس عشق من...
من تو را دوست دارم
و این زیباترین تکرار زندگی ام را
هر روز و هر ثانیه مرور می کنم
این روزها
من بیشتر از دنیای بیرون فاصله می گیرم
و در پناه آغوش تو
به دنیای بوسه و عشق می آیم
همه از من می پرسند
چرا تو را دوست میدارم
نمیفهمند
که اگر قرار بود آنها هم بدانند
به اندازه من تو را دوست میداشتند
تو آنی را داری که دیگران نمی بینند
و من به گونه ای دوستت دارم که دیگران نمی فهمند
ما دو رنگ متفاوتیم
در این دنیای بی رنگ!