دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

ساعت صفر عاشقی


ساعت صفر..

ما درکنار هم

بعد از رقص و سرخوشی با تو..

زیاد تکرار نمی شود
شاید به اندازه انگشتان یک دست
دست هایت را می فشارم
و به تو یادآور میشوم که این شب ها نیست که عشق ما را ساخته است
هم آغوشی مارا به هم نزدیک کرد ولی آنی که ما را به هم وابسته کرد چیز دیگری بود
محبت بود. وفاداری بود. صداقت بود.
این است که عشق مان تمامی ندارد
تکراری نمیشود و عادت نمی شود.
هر روز تازه است و بی نهایت هیجان انگیز.

این عشق برایم با ارزش است
به اندازه زندگی
به اندازه امید.
برایش جنگیده ام و برایش خواهم جنگید.
آسان به دست نیامده که آسان از دست بدهم
و هر روز سعی خواهم کرد روزی زیبا برایت بسازم
روزی بهتر و عاشق تر از دیروز

و هر روز به تو ثابت خواهم کرد که چقدر دوستت دارم


عشق آلبالویی


چیزی نو در درونم زنده می شود

رنگی تازه

شعری زیبا

حسی رنگارنگ

شوری عاشقانه

و حرفهایی جدید و خوش رنگ


چقدر زیباست و هیجان انگیز

این سفرهای یک روزه رویایی

این دوردست های شاد و رنگی

و این رفتن های دونفره و آفتابی


وقتی پا به پای یکدیگر

می گذریم از کوچه باغ عشق

از آلبالوهای ترش و شیرین

و رودخانه های خنک و درخشان

من به نگاه گرم و مهربانانه تو دلخوشم!

و تو به لبخندهای سرخوش و شادمانه من مشتاق!


من به بهانه لیز خوردن

دستان عاشق تو را محکم تر می‌گیرم

و تو مثل همیشه

کوهی میشوی استوار

برای تکیه کردن من


چه معجون بی نظیری می شود زندگی

من ... به همراه تو....

لمس دستان تو ..... و تن خسته ی من

آغوش مهربان تو .... و عطر نفس های من

حس عشق تو..... و حس عشق من...


من تو را دوست دارم

و این زیباترین تکرار زندگی ام را

هر روز و هر ثانیه مرور می کنم


این روزها

من بیشتر از دنیای بیرون فاصله می گیرم

و در پناه آغوش تو

به دنیای بوسه و عشق می آیم


همه از من می پرسند

چرا تو را دوست می‌دارم

نمی‌فهمند

که اگر  قرار بود آنها هم بدانند

به اندازه من تو را دوست می‌داشتند

تو آنی را داری که دیگران نمی بینند

و من به گونه ای دوستت دارم که دیگران نمی فهمند


ما دو رنگ متفاوتیم

در این دنیای بی رنگ!