بیا با هم بدویم
بازی کنیم
قهقهه بزنیم
بچگی کنیم
شاد شویم
شیطنت کنیم
و عاشق این دنیای کودکانه شویم
با من به دوردست های خیال بیا
با من ترانه های شاد بخوان
دست در دست من بازیگوشی کن
به واژه هایم جان بده
نیمه گمشده من باش
تخیل ات را به من بسپار
بیا با هم پرواز کنیم
به آسمان برویم
خورشید را بزرگتر ببینیم
به سادگی می شود رویا بافت
بیا بچگی کنیم
تو که مردانه با زندگی می جنگی
تو که احساس جریحه دار شده ات
درون قلب مهربانت خاموش می شود
تو که به دنبال لحظه ای آرامش
از هیاهوی این زندگی
به خلوت من پناه می آوری
تو که از تکرار گریزانی
و روزمرگی تو را میآزارد
کنار من
اندکی کودکی کن
بگذار زندگی ات را
شادٍ شادٍ شاد
برایت از نو بسازم
مرا باورکن
مرا همین طور ساده باور کن
ساده و کودکانه
من شبیه هیچکس نیستم
عقربه ها می دوند
ثانیه ها می گذرند
و دوباره
به ساعت با تو بودن
نزدیک می شوم
بگذرید ای لحظه های تنهایی
مرا به او برسانید
به او که وجودش سراسر خواستن است
و حضورش اوج هیجان
به او که آغوشش آرامش محض است
و بوسه هایش آتشین و داغ
به او که بازوانش سرزمین من است
و صدای قلبش شادترین موسیقی
به او که لبخندش زندگی می بخشد
و نگاهش عشقی دوباره
مرا به او برسانید
مرا با او هم قدم سازید
ای ثانیه ها
تندتر حرکت کنید
من بی قرار با او بودنم
دستهایم را به دستهایش
نگاهم را به نگاهش
و لبانم را به لبانش نزدیک سازید
باز برایم خاطره بسازید
شب
عشق
لبخند
شور
حرارت
زیبایی
شوق
هیجان
بازی
لذت
و دوباره عشق...
من بیتاب با او بودنم
مرا به او برسانید...
دلتنگی می کنم
ولی بهانه نمی گیرم
بیادت می افتم
ولی اشک نمی ریزم
تو را می خواهم
ولی سراغت را نمی گیرم
خواب تو را می بینم
ولی تعبیر آمدنت نمی کنم
بی قرار می شوم
ولی گله نمی کنم
دلم می گیرد
ولی حتی صدایت نمی کنم
قول داده ام...
به تو قول داده ام
دیگر بچگی نکنم
بزرگ شوم
صبوری کنم
با خاطراتت شاد شوم
ولی به من بگو
کی به پایان می رسد
این رسم غریب...
این جدایی ها
این دل کندن ها
این دور شدن ها
آخر این دل کوچک من
کم طاقت تر ازین حرفهاست
تو که مرا به آغوشت عادت داده ای
تو که می دانی چطور آرامم کنی
تو که حال مرا بهتر از خودم می دانی
دلم لمس دستان گرمت را می خواهد
فقط به دیدارت می اندیشم
پس کی از راه می رسی
بر من خرده مگیر
که دوباره
بی وزن و قافیه
از دلتنگی تو می گویم
شتابان به سویت پر می کشم
اگر بدانم که می آیی ...
چمدانهایم را بسته ام
آماده ی آماده ام
برای همسفر تو بودن
برای پا به پای تو آمدن
برای همیشه کنار تو ماندن
من و تو
تنها
در جاده ها می رویم
چه لحظه های شیرینی!!!
باورم نمی شود
در کنار لبخند زیبای تو
با آرامشی محض
و یک دنیا دلخوشی
به سفر می رویم
تو مرد جاده ها می شوی
و من هم قدم اشتیاق تو
تو یک دنیا مهربان می شوی
و من یک عالمه می خندم
تو شبها بیدار می مانی
و من چشمانم را با عشق می بندم
تو مرا در آغوش می فشاری
و من به آرزوهایم نزدیک می شوم
همسفر می شویم
خاطره می سازیم
به هم نزدیک تر می شویم
قدر با هم بودن را بیشتر می دانیم
و همراه با عشق همیشگی
شهرها را پشت سر می گذاریم
ترس از پایان جاده
مرا می آشوبد:
"چرا هر چی که خوبه زود تموم میشه..."
تو با لبخند صورتم را نوازش می کنی
و با نگاهت می خوانی:
"وای امون از وقتی که
می خوای با من پا به پا شی..."
می خندم
دلگرم می شوم
به راهمان ادامه می دهیم
چه شب آرامی...
ماه در آسمان پیداست
روشن و شفاف
همچون چشمان درخشان تو
که به جاده ها خیره شده
تا مرا سالم و شاد
به مقصد برسانند
چشمان مهربانت خسته می شوند
بخواب عشق رویایی من
اندکی آرام بگیر
کنار من
نگران نباش
ثانیه ها را سپرده ام
آهسته جلو بروند
کنار من بیاسا
تا بیدار شوی
چشم از تو بر نمی دارم
جاده زیبا می شود با تو
بخوان برایم
ببوس لبهایم را
ماه را ببین
و مرا به اوج احساس برسان
کاش این سفر رویایی
به پایان نمی رسید
چه خوشبخت بودیم
و چه پروازی داشتیم
در شب خاطره ها
دست در دست هم...
یک خاطره ی رنگی دیگر
با عشقی بی پایان
در دفتر زندگی مشترک ولی ممنوع ما
به ثبت رسید
دوستت دارم همسفر عاشق من ...