چه شور و هیجانی
چه خنده های بلند و آزادی
چه دستان سرما زده و قلب های گرمی
چه عشق بی انتها و لذت بخشی
باز صحبت عشق شد و
پای آتش به میان آمد...
چه آتش بازی به راه انداخته ایم
چشمان تو و چشمان من
داغ ترین نگاه ها
لبان تو و لبان من
سرخ ترین بوسه ها
و دستان تو و دستان من
عمیق ترین تمنای خواستن ها
این آتش بازی عشق
چه سروصدایی به راه انداخته
هیجان در دلهایمان شکوفه میزند
بالن رنگارنک آرزوهای ما
سرشار از شادی و شوق
از چشمان ما فاصله میگیرد و
در پهنای آسمان آرزوهایمان
به نقطه ای نورانی بدل میشود
و این نقطه های پرنور
تا همیشه در زندگی ما خواهند درخشید
امشب ...به تو میگویم
به تو که یگانه عشق زمینی منی
مهربانی قلب آسمانی تو از من...
سرخی لبان تشنه ی من از تو...
تا همیشه...
چه هوایی
آدم را هوایی می کند
هوای تو...هوای دیدار...هوای آغوش...
چه بارانی
آدم را بارانی می کند
باران چشمها...باران دلتنگی...باران خاطرات...
چه طوفانی
آدم را طوفانی میکند
حال طوفانی...دل طوفانی...کلام طوفانی...
چه آسمانی
آدم را آسمانی می کند
ابری...آمادهی باریدن...ولی وسیع
این هوا
توقع آدم را زیاد می کند
و این خواسته های لعنتی
خودنمایی می کنند....
دلم تو را می خواهد
تا نفس به نفس
در کنارت آرام گیرم
بی چتر و بی کلاه...
لبانم
داغی صورتت را می خواهد
و نفس هایم
نفس های آرامت را
گرمای دستهایت را می خواهد
و موهایم
نوازش مهربانانه ات را
پیشانی ام
سینه ات را می خواهد
و چشمانم
خیس کردن پیراهنت را
امان ازین قطرات
که شیشه ی پنجره و شیشه ی دلم را
هر دو بارانی می کند
ایکاش
تا برگشتن تو
هوای دلم این نباشد
ولی هوای بیرون همین بماند