پاهایت همیشه آمادهی همراهی ست
و دستانت همیشه آمادهی نوازش
برای جوانههای تازهی گلدان دلم
آفتاب میشوی و میتابی برای رویش
و در این شلوغی شهر
سایهبان میشوی برای خستگی هایم
و چه عطربهاری داری وقتی به پاییز سرد و ساکت میرسیم
چه پیاده باشیم و در حال قدم زدن
چه سوار بر تاکسی قدیمی در امتداد خیابان طالقانی
تو لبخند میزنی و دستانم را می فشاری
و چقدر عمیق میشود فهمید که تو توانمندی
نه تنها برای عشق ورزیدن
بلکه برای جان بخشیدن به خیالبافیهای کودکانهمن
و آرام کردن ترسهای شبانهام
تو کنار منی نه فقط برای آنکه دوستم بداری
بلکه لحظاتت را با من شادمانه تر میسازی
و میدانی که کولهبار مسئولیتهایت
در کنار من شیرینتر مینماید
و چه عادت زیباییست
اینکه پاهایت همیشه آمادهی همراهی ست
و دستانت همیشه آمادهی نوازش ...