من
جوانهای جوان
در سایهسار آرامش خانه تو
و در حریم امن بازوان تو
چه زود بالغ می شوم....
تو چقدر شبیه شاهزاده قصه ها هستی
چگونه میتوانی اینقدر خوب باشی
و اینگونه دوست داشتنی بمانی
همه تو را دوستت دارند
همه با تو بودن را میخواهند
و با تو سخن گفتن را
و حسی که در کلام لمس نمی شود
زیبایی تو مردانگیهای توست
لبخند شیرین تو گونهی چال افتاده توست
مهربانی تو دستان نوازشگر توست
و غرور تو نگاه پرقدرت و عاشق توست
چگونه میتوانم اینهمه دوست داشتنت را تاب بیاورم
چگونه می توانم اینهمه عاشقت بودن را تحمل کنم
و چگونه می توانم این حجم مهربانی ات را بپذیرم
من هنوز کوچکم برای تو را شناختن
و هنوز خردسالم برای با تو زندگی کردن
چه زود بالغ می شوم در کنارتو
و چه خوب معنای عشق واقعی را خواهم فهمید
من برای درک احساس
به وجود گرانبهای تو نیاز دارم
چرا که همه ی حس های ناشناخته دنیا
در وجود گرم و عاشقانه تو خلاصه می شود
و چه درسهایی در زندگی با تو فرا میگیرم
و چه زود بالغ می شوم...
من ،
دیگر آن میوهی نارس دیروز نیستم
من،
سر سبز و قدکشیده
در سایهسار آرامش خانه تو
و در حریم امن بازوان تو
چه زود بالغ می شوم....