چیزی نو در درونم زنده می شود
رنگی تازه
شعری زیبا
حسی رنگارنگ
شوری عاشقانه
و حرفهایی جدید و خوش رنگ
چقدر زیباست و هیجان انگیز
این سفرهای یک روزه رویایی
این دوردست های شاد و رنگی
و این رفتن های دونفره و آفتابی
وقتی پا به پای یکدیگر
می گذریم از کوچه باغ عشق
از آلبالوهای ترش و شیرین
و رودخانه های خنک و درخشان
من به نگاه گرم و مهربانانه تو دلخوشم!
و تو به لبخندهای سرخوش و شادمانه من مشتاق!
من به بهانه لیز خوردن
دستان عاشق تو را محکم تر میگیرم
و تو مثل همیشه
کوهی میشوی استوار
برای تکیه کردن من
چه معجون بی نظیری می شود زندگی
من ... به همراه تو....
لمس دستان تو ..... و تن خسته ی من
آغوش مهربان تو .... و عطر نفس های من
حس عشق تو..... و حس عشق من...
من تو را دوست دارم
و این زیباترین تکرار زندگی ام را
هر روز و هر ثانیه مرور می کنم
این روزها
من بیشتر از دنیای بیرون فاصله می گیرم
و در پناه آغوش تو
به دنیای بوسه و عشق می آیم
همه از من می پرسند
چرا تو را دوست میدارم
نمیفهمند
که اگر قرار بود آنها هم بدانند
به اندازه من تو را دوست میداشتند
تو آنی را داری که دیگران نمی بینند
و من به گونه ای دوستت دارم که دیگران نمی فهمند
ما دو رنگ متفاوتیم
در این دنیای بی رنگ!
صبح می شود
تو چشم می گشایی
و خورشید طلوع می کند
صبح می شود
تو لبخند میزنی
و زندگی آغاز می شود
صبح می شود
تو به سمت من می آیی
و عشق ادامه پیدا می کند
هر صبح
چه دلخوشم
به احوالپرسی ساده تو
و چه بیقرارم
برای شنیدن صدای تو
و چه شادم
با دوستت دارم های تو
چه آرامش بزرگی است
پرسش ساده تو:
"روزگارت چطور است؟"
و چه دلگرم کننده است
جمله مهربانانه تو:
"من کنارت هستم"
و چه هیجان انگیز است
عبارت جادویی تو:
"دوستت دارم"
زندگی گاهی
چه ساده، شیرین می شود
و چه بی انتها، دریایی می شود
و چه پرنور، آسمانی می شود
لبخند صبحگاهی تو
امید من برای زندگی است
و از زندگی
همین برای من کافیست...
این روزها
چه پرشتاب میگذرند
انگار همین دیروز بود
731 جادویی
خانه رویاها
دو سالی میشود به خانه رویاهایمان آمدیم
روزهای ابتدایی را به خاطر دارم
حال و هوایمان یادت هست؟
ترکیبی از خوشحالی و نگرانی
خوشحالی برای لحظات بیشتر با هم بودن
و نگران..
نکند لحظات بیشتر کنار هم بودن باعث شود
از هم سیر شویم
به هم عادت کنیم
و برای هم عادی شویم
مثل خیلی ها
ولی نشد
عادی نشدیم
برعکس عاشق تر شدیم
عقشمان ریشه دوانید و قوی تر شد
هر روز بیشتر از دیروز
نمیگویم سختی نبود
مشکل نبود
دلخوری نبود
ولی هیچکدام خللی به دوست داشتن عمیقمان وارد نکرد
بلکه باعث عمیق تر شدنش شد.
و اما امروز
همچنان با همیم
و همچنان عاشق
این روزها حس خوبی دارم
حس خوب خوشبختی
حس خوب عشق
این را مدیون تو هستم
مدیون عشق بی نهایتت
و زیبایی بی مثالت
و هوشیاری بی پایانت
و امروز
بیشتر از دیروز عاشقت هستم
و بیشتر از دیروز به تو خواهم گفت:
دوستت دارم
چه حس خوبیست
لمس نفس های تو
وقتی در اعماق آغوشت
به دستان تو زنجیر میشوم
و میهمان بازوان آشنای تو میمانم
تا انتهای خواستنهای رویایی
و بوسههای بی تکرار
و لبخندهای طولانی
چه شاعر میشوم
وقتی به تو فکر میکنم
و چه تفسیر زیباییست زندگی
وقتی از زاویه شعر تو
به آن مینگرم
من غزل غزل ترانه میشوم
وقتی به جنون دوست داشتنت میرسم
پر از آرایه و قافیه و ردیف
و اندیشه ام چه رنگ زیبایی میگیرد
وقتی در اعماق وجود نازنین تو
به پرواز در میآیم
من درگیر نگاه پر احساس توام
همیشه و همیشه
من تصویر مهربانی های روح توام
دنیا دنیا
من یک غزل عاشقانه در دفتر زندگی توام
سطر به سطر
مرا پر کن از خواهش این عشق
تا رویش تارهای سفید سالیان دراز
تا همیشه ...
میرویم
به طبیعت میرویم
به دوردستهای نا آشنا
و رودخانه های خروشان
و من خیالم راحت است
که تو راهنمای راهی
میرویم و می خندیم
به روزگار
به راههای سخت
به سنگها و چاله های بین راه
میرویم و می خندیم
میرویم
و پر می شویم
از عطر گلها
زیبایی درختها
و صدای پای رود ...
چه دلنواز است
این بعد از ظهر آفتابی
کنار خنکای این رودخانه خروشان
و تو
که دوربین به دست
لحظات سرخوشی مرا
غافلگیرانه ثبت میکنی
و من میخ%
عشق تو سعادت است
و عشق ورزیدن به تو
نمونه کامل شادمانی است
من با هر بار گفتن دوستت دارم
جانی تازه میگیرم
و زنده می شوم
وقتی میگویم عاشقت هستم
عشقبازی با تو
عادت نیست
نیاز نیست
تکرار هم نیست
بلکه زندگی است
من از زندگی با تو خوشحالم
و این حس نشاط
سراسر وجودم را در برمیگیرد
وقتی دست در دست تو قدم میزنم
و روح عاشق تو
با گرمای دستت
به من منتقل می شود
من عاشق عاشقی کردن با توام
هر روز و هر ثانیه
بارها و بارها
و قلبهایی که برای تو میفرستم
نشان جاودانگی عشق تو در قلبم است
و این حس زیبا
و تکرار ناشدنی
تا ابد با تو زنده خواهد ماند
مرد محبوب من
در این روز زیبا
که به نام توست
نگاه پرشکوهت را بر من بدوز
ببین که من
زیباترین دختر دنیا میشوم
وقتی که برق نگاهت به من می رسد
و روح عاشق مرا
شیفته وار جذب تو می کند
ای مرد محبوب من
در تنگاتنگ آغوش تو
به وسعت قلب مهربانت
من به امنیت و عشق می رسم
و لذت می برم
از زن بودنم
و دوست داشتن تو
و مورد محبت تو بودن
بزرگترین لذت دنیاست
مرد محبوب من
لحظه های با تو بودن
خواستنی است و شیرین
کاش این تجربه های قشنگ
ابدی میشد
تا همه می دانستند
در گوشه ای از این جهان
عشق جاریست
عشقی به رنگ مهربانی
و اکنون
مجنون وار
لیلایی دیگر ساخته ای
تا دنیا دوباره
رنگ عشق آتشین بر خود بگیرد
مرد محبوب من
عشق دیرینه
و مهربان همیشگی
من
با تو معنا پیدا میکنم
پس همیشه برای من بمان
مرد محبوب من
روزت مبارک...
همیشه خوانده ایم:
دوست داشتن دل میخواهد نه دلیل!
ولی دوست داشتن دلیل هم میخواهد
وقتی عشق کسی کم رنگ می شود
وقتی بودن و نبودنت بی تفاوت می شود
وقتی دیگر به تو فکر نمی کند
وقتی دیگر دلتنگ نمی شود
وقتی دیگر سراغت را نمی گیرد
اینها یعنی دلیل برای دوست داشتن ندارد
یعنی دیگر دلی برایت نمی تپد که دوستت بدارد
یعنی پشتوانه و تکیه گاهی در کار نیست
که سر بر شانه هایش بگذاری
یعنی منتظر احوالپرسی نباش
یعنی نگران غصه هایت نیستم
یعنی به اشکهایت فکر نمی کنم
فراموشی همه ی حرفهای قشنگ
و این یعنی پایان احساس
یعنی تنهایی
و گم کردن عشق...
آیا به راستی عشق دلیل نمیخواهد؟
شکستن احساس مرهم نمیخواهد؟
و دوستت دارم اثبات نمی خواهد؟
یک عشق
یک یار
یک زندگی
ای عشق سالهای زندگی
و ای مرد لحظه های عاشقی
لحظه ی روئیدنت مبارک...
تمام دارایی من قلبم است
قلبی که در سینه ام
برای تو و به یاد تو می تپد
با دنیایی از عشق و آرزوهای قشنگ
در شب تولدت
این قلب کوچک من
هزاران بار تقدیم تو...
بی شک این هدیه ناقابل
لایق قلب آسمانی و روح بزرگ تو نیست
اما
ارزشمندترین چیزی است که دارم
پس
ای همسفر همیشگی من
دلت را به من بسپار
من برای دلسپردن های تو
بهترین یار خواهم بود
هر سال
در شب میلادت
به این راز بیشتر پی میبرم
که تو خلق شده ای تا
زیباترین لحظات را برایم بسازی
سپاس می گویم تو را
برای بودنت...
در این شب دوست داشتنی
تمام ثانیههای بودنم را
با طولانی ترین بوسه های عاشقانه
در قابی از نگاه
تقدیم چشمان مهربان تو می کنم
بیا به رسم عجیب خودمان
رنگ بزنیم
خاطرات دیروز و امروزمان را
و رویا بسازیم
فرداهای دلنشین مان را
بیا به رسم عجیب خودمان
پایکوبی کنیم
در جشن دونفره مان
کودکانه و سرخوش
لحظه ی روئیدنت مبارک...
چه بهار زیباییست
وقتی تو اینجایی
و چه آفتاب لذت بخشی است
وقتی تو بر من میتابی
یک نوروز دیگر
شتابان به سمت ما آمد
و سال جدید
ما را در آغوش گرفت
اما
عشق دیرین ما
هنوز نشسته و ما را نظاره میکند
فنجانی چای می نوشد و لبخند میزند
و آلبوم خاطرات را بار دیگر ورق میزند
و به این میاندیشد
که این سال جدید
چه نقشی از ما
در این آلبوم جای خواهد گرفت
و چه طرح رنگارنگ جدیدی
در صفحات آلبوم، خاطره خواهد شد
من...
دختر بهار...
به تو دلبسته ام
و هزاران بار
و هزاران سال
خواهم گفت
نفیس ترین خاطرات زندگیم
همه رنگارنگ حضور توست
پس با من باش
با من باش و مرا رنگ بزن
بهاری و سبز
عاشق و سرخ
و آسمانی و آبی
پرشور و نارنجی
من از سخاوت دستان تو
رنگ میگیرم
و شوق پرواز...
دستان مهربانت را
تا ابد به من بسپار
من
با داشتن تو
تا همیشه
همچون باران
پرتکرار و باطراوت خواهم ماند
امروز تو را دیدم
بعد از چندین روز دوری
تازه فهمیدم که چقدر دلتنگت بودم
هر چه همه چی خوب باشد وقتی تو نیستی یک چیزی کم است.
و وقتی هستی همه چیز سر جای خودش است
چند روزی است که متولد شده ای
تولدی پر از نور و روشنایی
و چند سالی است که در زندگی من متولد شده ای
و زندگی ام را روشن ساخته ای
و مرا دوباره به دنیا بازگردانده ای
با تزریق عشق به زندگی من
امیدوارم من هم توانسته باشم تو را عاشق کنم
میدانم که تمام سعی خود را کرده ام و خواهم کرد
و میدانم که ارزش این تلاش را دارد.
تا همین جا هم ارززشش بی نهایت است
امیدوارم سال ها در کنار هم جشن تولدت را برگزار کنیم
با هم و شاد و عاشق
مثل همه این سال ها
و هر روز عاشق تر از دیروز
امیدوارم روزهای با تو بودن تمام نشود..
بهار زندگی من..
سال جدید آمد..
یکسال دیگر تمام شد..
ولی من خوشحالم..
چون در سال جدید تو را دارم..
چون یکسال تو را داشتم
سالی پر از هیجان و عشق
خوشحالم
چون تو هستی
از وقتی تو آمدی زندگی من رنگی شد.
شاد شد
پر امید شد.
در سال جدید
آرزو میکنم لحظه های با تو بودن بیشتر شود
آرزو میکنم همچنان لایق عشق بی نهایت تو باشم
خوشحال تر از امسال
پرعشق تر از امسال
پر از رنگ..
عشق سال های من
امیدوارم تا ابد سال نو را با تو و به یاد تو جشن میگیرم
و هرسال عشقمان بیشتر شود..
با تو همه چی خوبه
عشق سال ها و همیشه من..
چیدم...
من
حوای تو
سیب ممنوعه را چیدم
سیب ممنوعهی عشق تو را...
سالها پیش
در زمستانی ممنوع
دل به دریا زدم
و سیب سرخ و خوشرنگ عشق تو را
از شاخههای زندگی ممنوعت چیدم
و چه طعم شیرینی داشت
ممنوعیت صدای نفس های تو
اکنون
بعد از سالها
دیگر ممنوع نیستی
ولی من به رسم هر سال
سیب عشق تو را
بارها و بارها می چینم
می بویم و می بوسم
و از تکرار این گناه نابخشودنی خرسندم
چرا که این گناه
مرا به تو رساند
مرا به تو پیوند زد
مرا از آن تو ساخت
چرا که عشق تو
روشن ترین افق زندگی من شد
و پرشکوه ترین ثانیه های بودن را ساخت
خواهم چید
بازهم حوا وار
سیب ممنوع عشق تو را خواهم چید
و بدان که این سیب سرخ
نشان عشق من به توست
نه آن گناه نابخشودنی
پس در قلبت مرا حس کن
هر سال و هر سال
چه ابتدا و چه انتهای سال
و دوباره و دوباره عاشق باش
و این رسم سرخ عاشقانه را
تا همیشه تکرار کن
تا همیشه تکرار میکنم
بودنت را به من بسپار
دستانم از آن توست
زیباترین خواهیم شد
به زودی در این محل عکس نصب میشود
باز زمستان
زمستان سرد ولی داغداغ و پرخاطره
یادت هست
روزهای اول
بخوان با ترانه ی من
هم آواز شو با صدای من
و بنواز ساز کوک زندگی را با من
هر صبح
سلام می کنیم یکدیگر را
با عشق
و شبانگاه
با خاطره ی آغوش یکدیگر
رویا میسازیم
و خواب همدیگر را میبینم
نزدیک..ولی دور از دسترس
نسیمی شانه هایم را نوازش میکند
و میدانم این تو هستی
که دلت در هوای من پر میکشد
وقتی که با من قدم میزنی
و باران می بارد
هوا لطیف میشود
شب شروع می شود
ولی دوست داشتن تو بند نمی آید
همچنان می بارد
این پیرهن زندگی
که برایم دوخته ای
چه عجیب اندازه ی تن من است
و چه انتظار بزرگی است
شنیدن هر لحظه دوستت دارم
از زبان تو
من دوستت دارم
آنگونه که کسی نمی فهمد
آنگونه که کسی نمی بیند
آنگونه که کسی نمی گوید
من عاشقت شده ام
آنگونه که کسی باور نمی کند
آنگونه که کسی درک نمی کند
آنگونه که کسی بلد نیست
من دوست داشتن تو را
بیشتر از هر چیزی در این دنیا
دوست دارم