دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

عاشقانه ی طولانی...


میخواهم لابلای عشق تو زندگی کنم

میخواهم گردن آویزی باشد هر روز بر گردنم

و دستبندی ظریف بر دستانم

میخواهم هر روز صبح صورتم را با آن بشویم

تا تمام روز آن را به همراه داشته باشم

و چه زیبا می‌شوم من

وقتی عشق تو با من است...


فرقی نمی کند در کدام سرزمین باشیم

بازهم عاشق توام

فرقی نمی کند در کدام فصل سال باشیم

باز هم عاشق قدم زدن با توام

فرقی نمیکند چقدر خسته ایم یا سرحال

باز هم عاشق وقت گذرانی در کنار توام


من  عاشق طولانی ترین شب عاشقانه سال هستم

دلخوش بودن‌های طولانی تو

و دستان گرم و با محبت ات

که چه عطر نوازشی دارد


من عاشق برق چشمان پرلبخند تو هستم

که عاشقانه مرا برانداز می کنی

و زیرلب سخن از دلدادگیت میگویی


تو را باید دوست داشت

طولانی و اصیل مثل یلدا

و باید با تو عاشقی کرد

سرخ و شیرین مثل یلدا

و باید تو را بوسید و بوسید

گرم و خواستنی مثل یلدا


به عکس های دونفره مان در سفر نگاه میکنم

لبخندمان واقعا لبخند است

در آغوش کشیدمان واقعا آغوش است

و زیبایی چشمهایمان واقعا زیباست

من چیزی از فیزیک و نسبیت نمی دانم

اما این را می دانم لحظاتی را که با تو میگذرانم

هر دقیقه اش 60 ثانیه نیست

زمان از جنس دیگری می گذرد

چه زیباست وقتی عشق ناب ما

با هر روز کهنه تر شدنش

تازه تر می شود


اینجا در قلب من

حد و مرزی برای خواستن تو نیست

این لحظه‌ی خواستنی که تمام شود

لحظه‌ی بعد خواستنی تر می‌شوی


چه خوب که لحظات خوب ثبت می شوند

و چه خوب که تو در لحظه‌ لحظه ی زندگیم ثبت شده ای

و چه خوب که می توانم حرف‌های دلم را اینجا ثبت کنم...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد