دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

از من دوری اما..تو را پس انداز کرده ام..




یک روز زیبا

   به چشمانم نگاه کردی

            و عاشقم شدی

یک عمر است

    هرروز تو را میبینم

          و هر روز بیشتر عاشقت می شوم


جاذبه ی نگاه یک لحظه است

         و مهربانی نگاه تا همیشه...


این نگاه مهربان و دستهای گرم

این اشتیاق زندگی با من

و این احساس محکم و مردانه

فقط از قلب سخاوتمند تو می تراود


به دوردست ها می روی

اما

همچنان دست و دل بازانه

بودنت را به من هدیه می کنی

و شانه به شانه

در خیابان های نبودنت

با من قدم میزنی


شبیه خواب هایم شده ای

در عمق چشمهایم هستی

نزدیک...ولی دور از دسترس


آنجا که هستی

       اگر نسیمی گونه ات را نوازش کرد

بدان که آن هوای دل من است

       که به یاد تو می وزد


تمام این سالهای زندگی ام به کنار

من....

همین چند لحظه هایی

که در آغوش تو می آرامم

و در هوای تو نفس می کشم را

زندگی کرده ام


من آنقدر وقتی با توام گرمم

     که از بودن با دیگران

          سردم می شود

گوشه ی خالی دلت را

     برای خودم کنار بگذار

          من با مدادرنگی های کودکیم

                برایت زندگی را نقاشی خواهم کرد


دوست داشتن تو بزرگترین نعمت دنیاست

      که شادی را نصیب قلبم می کند

              لبخند را به لبهایم می نشاند

                 و پرواز را به بالهای کوچکم هدیه می دهد

من

    دوست داشتن تو را

        بیشتر از هر چیز دیگری

            در این دنیا

                 دوست دارم



نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 03:08 ب.ظ

سلام پرستو هستم خوشحالم که بعد مدتها و اون نوشته قهرآلودتون ُ باز هم نوشتید و باز هم سخن ازعشق بی نظیرتون نوشتید هر روز میام سر مییزنم به امید اینکه عشق شما روز به روز زیباتر و با اشتیاق تر پیش بره این دلگرمی برای من میاره که عشق ممنوعه ما هم همانند شماست و سالها ادامه خواهد داشت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد