قصه ی ما قصه ی یکرنگی است
قصه ی هم زبانی است
قصه ی خواستن است
قصه ی بی قراری
قصه ی مهربانی
قصه ی عاشقی است
من خوشبختم از عشق تو
و بی تابم و مجنون از بوسه هایت
و مغرور از تصاحب قلب دریایی ات
من به دنیا آمده ام تا عاشقت باشم
عاشق شعله ی بی وقفه ی عشقت
عاشق امپراتوری محبتت
عاشق دنیای رنگارنگ و زیبایت
و عاشق آغوش بی تردید و خواستنی ات
کنارت چقدر آرومم
و تن سردم
در دستان آتشین تو
گرم می شود
و پلکهای من
که کم کم بسته می شود
تا آرامش دیگر بار تجربه کند
و چشمان من
که از تو تصویر می گیرد
در ذهنم ثبت می شود
و رویای همه روزهایم می شود
تا آخرش با تو خواهم ماند
تا همانجا که تو می خواهی
و مرا خواهی برد
با تو که نمی توان بی تو ماند
با تو خواهم بود
با تو برایم قصه می سازی
از این عاشقانه با هم بودن
و من هیچگاه فراموش نخواهم کرد
این قصه ی عاشقانه را....