نگار من
زلف زیبا بر باد نده
جان مرا بر باد نده
مگر نمیدانی آن زلف زیبا مرا دیوانه می کند
نگذار نسیم در لابه لای زلفان تو بوزد
نگذار باد با زلف پریشانت صورت مرا نوازش دهد
و مرا با خود به رویا ببرد
زیبای من
آن لحظه هایی که با توام
و تو را و احساس تو را در کنارم می بینم
دیگر هیچ نمیخواهم به جز امتداد آرامش با تو بودن
و آن لحظه که دلتنگی های تو را می بینم و برق شادی را در چشمانت
دلم میخواهد زمان همانجا متوقف شود تا ابد
ابدیت من
سرانجام در یک شب
که مهتاب در آسمان چشم انتظار ماست
و همه عالم را به خواب ناز فرا می خواند
به سیم آخر می زنم
و خود را در دریای زلف های زیبایت غرق میکنم
و در همان شب خودم و خودت را به آرزویمان می رسانم