دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

حکایت

 

 

روزهایم بی لبخند تو گذشت 

شبها بی شب بخیر گفتنت خوابم برد 

شنبه ام بی دیدارت سپری شد 

 

اینجا کسی بوی تو را نمی دهد 

اینجا کسی لبخندش به مهربانی تو نیست 

اینجا دستی به گرمی دستان تو نیست 

اینجا من تو را کم دارم 

 

دلم می خواهد بازگردم 

به همان آغوش و گرم و صمیمی 

و به همان دوستت دارم های بی یهانه 

 

دلم برای با تو بودن تنگ است 

برای صدایت 

برای نگاهت 

و برای قلبت  

همانی که از آن من است 

همیشه و همیشه 

 

راستی !!!  

گفته بودم دیدار نزدیک است ؟!؟ 

هیچ می دانی به پایان این سفر نزدیک می شوم 

و هر لحظه به حضور تو نزدیک تر..... 

 

منتظرم باش 

به زودی زود.... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد