دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

دلنوشته های من و عشق غیرممنوعم!

وقتی باران عشق باریدن گرفت هرگز چتری بر ندارید .

شنبه های بی تو

امروز شنبه

همه چیز به یاد تو شروع شد

وقتی از خواب بیدار شدم

وقتی عطری که تو برایم خریدی را زدم

وقتی از خانه بیرون آمدم و کسی نبود که صبح را به او خوشامد بگویم

وقتی کرایه تاکسی را حساب می کردم و به جای کیفم جاکلیدی که تو برایم خریدی توی دستم آمد

وقتی به سر کار آمدم و در لیوانی که به من داده بودی چای خوردم

وقتی به کمدم نگاه کردم و یادگاری های تو را در آن دیدم

وقتی کامپیوترم را روشن کردم و کسی نبود که اولین لبخند صبحگاهی ام را تقدیمش کنم

تازه اول صبح است و این همه خاطره

الان می فهمم که من و تو چگونه در هم تنیده شدیم

و چگونه زندگی مان به هم وابسته شده است

تازه اول صبح است و تا شب هزارن چیز است که مرا به یاد تو می اندازد.


راستی گلدانت را هم یادم نرفته

که در جلوی من قد کشیده است

و یادآور عشقی است که بین ما به وجود آمد و رشد کرد


هنوز وقت ناهار مانده است و بی تو بودن 

یادش به خیر آن نگاه های مخفیانه و پیام های عاشقانه


و سخت ترین لحظه ساعت 4 است که همیشه وقت رفتن بود

و وقت رسیدن

و امروز وقت رفتن می رسد و من باید تنها و بی تو بروم و به یاد تو


راستی جایت اینجا چقدر خالی است

بهتر بگویم تو که نیستی اینجا خالی است


دلم نگاهت را میخواهد

دلم دستان ظریفت را می خواهد

دلم بوسه می خواهد

دلم تو را میخواهد...


نظرات 2 + ارسال نظر
افسانه شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:18 ق.ظ http://gtale.blogsky.com

امیدوارم به آرزویت که رسیدن به اوست برسی
اما چرا هیچوقت به وبت سر نمیزنه وبرات نظر نمی ده؟

سلام
این وبلاگ هر دومونه
اونم دلنوشته هاشو در جواب من اینجا میذاره ;)

سانی یکشنبه 26 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:59 ق.ظ http://www.sani68.blogsky.com

سلام
خیلییی قشنگ بود بهم سر بزن بگو با چه اسمی بلینکمت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد