من تو را برای همیشه میخواهم
برای همهی روزها و ساعت ها
برای همه ی دقیقه ها و لحظه ها
برای همه ی تکرارها و غیرتکرار ها
من تو را برای صبحها میخواهم
که با صدای دلنشینت خواب بمانم
آخر میدانی..
صدای آرامش بخش تو
هیچ خوابی را بیدار نمی کند
من تو را برای ظهرهای آفتابی میخواهم
که در یک بشقاب غذا بخوریم
و دستپخت بی مزه من آنچنان خوشایند تو باشد
که اشتهای عاشقانهات را لبخند بزنی
من تو را برای بعدازظهرهای کسل کننده میخواهم
که بی حوصله و خسته
آغوشت را به رویم بگشایی
و برایم هندوانه سرخ و خنک بیاوری
و شربت شیرین عشق سر بکشیم
من تو را برای غروب های دلگیر می خواهم
که با تو قدم بزنم
و غروب خورشید را تماشا کنم
چه رویایی و لذت بخش است
دستان تو را فشردن و با تو بودن
و من تو را برای شبهای پرستاره می خواهم
که سر بر شانه ات بگذارم
و دانه دانه ستاره های آسمان را بشماریم
حتی اگر هوا ابری باشد
و هیچ ستاره ای پیدا نباشد
باز هم تو برایم ستاره می شمری...
راستی..
گفته بودم چشمان تو در تاریکی شب
همچون ستاره می درخشند...