دلتنگم
آهای آدمها
من دلتنگم
وقتی که دلت برای کسی خیلی تنگ میشه چیکار میکنی؟
مخصوصا وقتی که اون شخص رو خیلی دوست داشته باشی
و یا برای دیدنش لحظه شماری کنی؟
من
وقتی که دلم می گیره
میرم سراغ چیزی که سرگرمم کنه
مثلا موسیقی گوش میدم که دلتنگیامو خالی کنم
یا شروع می کنم به نوشتن
به امید اینکه عشقم اونا رو بخونه
اما تو همین دلتنگیا
انتظار دیدنش رو هم می کشم
این انتظار
هم شیرینه هم تلخ
و وقتی به لحظه ی دیدار نزدیک میشم
یه حس عجیب سراسر وجودم رو فرا میگیره
یه حس بی قراری
بی قرار نگاهش
لبخند مهربونش
و دستای گرمش
چه سخت بی قرار لحظه ی دیدارم
چه فراوان سرشار از احساسم
و چه زیبا به انتخاب لباسم می اندیشم
چه مهربان به دیدارم خواهی آمد
چه اشتیاقی برای با من بودن خواهی داشت
و چه لحظاتی زیبایی برایم خواهی ساخت
دیگر صبوری نمی کنم
بی پروا می گویم دلتنگ دیدارم
وبی تاب آغوش مهربانت
کی تمام خواهد شد
این ساعت های پایانی به تو رسیدن
....