نگاهم کردی نگاهت کردم
دستم را به سویت گرفتم آن را گرم فشردی
به گرمای نگاهم لبخند زدی
مهر را در میانمان یافتم و به تو آموختم
روزگارم رابه تو بخشیدم و چشمانت را از آن خود کردم
عشق را هدیه کردیم
لذت بودن را در آغوش هم یافتیم
و عاشق شدیم
رنجیدیم
بخشیدیم
و عاشق ماندیم
نگاهت طنین لذت
دستانت گرمای لبخند
و آغوشت مامن رویای من بود
می دانی
چشمانت نمی تواند به من دروغ بگویند
و غم و شادی دلت را به من می گویند
برق چشمانت را دوست دارم
و مرا به هیجان می آورد
زمانی که ناراحتی چشمانت برق ندارد
و مرا به اوج غم می برد
این را بدان
برای چشمانت نفس می کشم
اشک می ریزم...چشمهایت را دوست دارم...